تعارض برخی از مفاهیم علوم انسانی کنونی ـ که متاسفانه در دانشگاههای ما هم تدریس میشوند ـ با مبانی دین اسلام، تنها یکی از مشکلات موجود این علوم است. حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی مصباح عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در گفتوگویی کوتاه با کمیته خبری نخستین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی اشارهای به این دغدغهی اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی دارند که در ادامه آن را میخوانیم.
۱) نظر شما در مورد مفهوم و ماهیت علوم انسانی اسلامی چیست؟
اگر ما انسان را از نگاه دینی تعریف کنیم، و بعد متناسب با آن، روشهای تحقیقمان را انتخاب کنیم، و دغدغه این را داشته باشیم که اصول و مبانی علوم انسانی مطابق با اسلام باشد، و نتایج و دستورالعملهای آنها مخالف عقاید و ارزشهای اسلامی نباشد، در این صورت اسم این علوم را میتوان «علوم انسانی اسلامی» گذاشت.
۲) در مقطع کنونی انقلاب اسلامی ایران، تا چه حد پیگیری این موضوع را ضروری میدانید؟
دین برنامه زندگی سعادتمندانه است. انقلاب اسلامی در پی احیای دین در همه ابعاد (و ازجمله بعد اجتماعی) آن بود. اهداف علوم انسانی و اهداف دین مقدس اسلام و انقلاب اسلامی، به نوعی همپوشانی دارند. از این رو، حداقل انتظاری که وجود دارد آن است که نظریات و دستورالعملهای علوم انسانی نباید با دین تعارض پیدا کند. اما یک هدف حداکثری هم هست، و آن این است که این نظریات و دستورالعملها یا مستقیماً از دین گرفته شده باشند و یا مبتنی بر مبانی دینی باشند. به نظر ما علوم انسانیای که مبتنی بر مبانی اسلامی نیست، علوم انسانی ناقص و اشتباهی است و نمیتواند به اهدافش برسد و نهتنها نمیتواند جامعه اسلامی را به سرمنزل مقصود برساند، بلکه جامعه بشری را هم نمیتواند به سوی اهداف واقعی خود هدایت کند. ما باید به سوی اسلامیکردن علوم انسانی برویم، زیرا اهدافی که علوم انسانی دارد، فقط از طریق ارتباط پیداکردن و مبتنیشدن بر آموزههای اسلامی امکانپذیر است و این میتواند دروازه جدیدی را به روی بشریت باز کند تا حقایق را درستتر ببیند. در واقع، انسان و بشریتِ امروز، از یک روزنه کوچکی به علوم انسانی نگاه میکند. اگر از وحی و مبانی اسلامی استفاده کنیم، آنگاه بشریت میتواند به درک واقعیت انسان و روابط صحیح انسانی برسد.
۳) جنابعالی برای نحوه تداوم پیگیری موضوع علوم انسانی اسلامی چه پیشنهاداتی دارید؟
همانگونه که مقام معظم رهبری در دیدار با نخبگان حوزوی فرمودند: «ما نمیگوییم علوم انسانی غیرمفید است. ما میگوییم علوم انسانی به شکل کنونی، مضر است؛ این علوم انسانی مبتنی است بر جهانبینیای غیر از جهانبینی ما.» آنچه امروز در دانشگاه، کتابها و… وجود دارد، صرف ترجمه با نگاه غیرانتقادی است؛ در واقع همان دیدگاههای ناقص و غلط غربی و شرقی به جامعه اسلامی منتقل شده است. شاید بتوان گفت، گام بعدی که باید برداشت این است که علوم انسانی را نقد عالمانه کنیم؛ البته نقدها میتوانند روبنایی یا زیربنایی باشند. منظور از نقد روبنایی بررسی این نظریات بر اساس مبانی خودشان است؛ درحالی که، نقد زیربنایی به این معناست که مبانی آنها را به چالش بکشیم. برای اینکار باید مبانی آنها را استخراج و نقادی کرد و به عبارتی فلسفه علوم انسانی را باید نقد کنیم. قدم بعد، این است که این مبانی را به طور تطبیقی با مبانی فلسفی و معرفتشناختی اسلامی مقایسه کنیم و نقطه ضعفها و ایرادهای آنها را برملا و برطرف کنیم. و سرانجام، مرحله نهایی این است که از ریشههای سالمی که خودمان به وجود میآوریم، نهال جدیدی را برویانیم که برآمده از این عناصر صحیح باشد. البته این بدان معنا نیست که تمام مطالبی که در علوم غربی است، غلط است. بلکه معتقدیم باید آنها را نقادی کرد و عناصر صحیح آنها را استفاده و عناصر فاسدشان را کنار گذاشت. آنگاه میتوان بر اساس آن مبانی صحیح، یک علوم انسانی جدیدی را پدید آورد که با اتکا به آموزههای اسلامی در جهت سعادت بشر کارآیی داشته باشد.