حجت الاسلام  والمسلمین حسن آقا نظری

مشکلات در حوزۀ علوم انسانی
مشکل علوم ‌انسانی به‌طوره ویژه دو بخش عمده را شامل می‌شود: نخست اینکه مراکز آموزشی ما از آغاز پیدایش تا امروز با علومی کار ‌کرده‌اند که خاستگاه و منشأ بومی نداشته‌اند. طی دهه‌های اخیر در حوزۀ آموزش علوم ‌انسانی‌، رویکرد غالب این بوده است که حاصل تحقیقات و پژوهش‌های دیگران را ضمن ترجمه به زبان فارسی، در قالب کتاب، مقاله‌، درسنامه و … تدوین کنیم و در چهارچوب سرفصل‌های درسی مدونی آنها را تدریس نماییم. این کار اگرچه در دوره‌ای، یگانه راه ممکن به نظر می‌رسید، پیامدهایی داشت که از جملۀ آنها غفلت از پژوهش، به‌ویژه در زمینۀ متدولوژی و فلسفۀ خاص هر یک از رشته‌های علوم‌انسانی‌ بود.
بخش دوم مشکل این است که حتی پس از شکل‌گیری و عینیت یافتن نیاز سیستم علمی کشور به پژوهش در علوم ‌انسانی نیز‌، مراکز پژوهشی علوم ‌انسانی کم‌رنگ و بیشتر در حاشیه بودند و اهمیت و جایگاه خاص خود را نیافتند. ازاین‌رو می‌بینیم که حتی اگر از گوشه و کنار محافل علمی کشور‌ گاهی پژوهش چشم گیری در یکی از رشته‌های علوم انسانی انجام شده‌، با اقبال چندان بخش آموزش روبه‌رو نشده است.
در نتیجۀ این مشکلات می‌توانم بگویم: آنچه امروز با عنوان علوم ‌انسانی در اختیار داریم، متناسب با فرهنگ‌، نیازها و وضع موجود کشور نیست و این امر گسست میان علم و نیاز جامعه را باعث شده است.
دربارۀ بخش اول مشکل، از آغاز ورود علوم انسانی جدید تا همین دهه‌های اخیر، ازآنجاکه به مبادی، مبانی‌، متدولوژی و فلسفه‌های خاص این علوم یا به عبارتی فلسفۀ مضاف آنها توجهی نشده‌، این تصور وجود داشته است که علوم انسانی هم مانند علوم پایه می‌توانند بدون تغییر و هماهنگی با اقتضائات فرهنگی و بومی به کار گرفته شوند، اما در چند سال گذشته این حقیقت به تدریج آشکار گردید که علوم انسانی را نمی‌توان مانند علوم پایه در نظر گرفت. برای مثال در مباحث مربوط به علوم تربیتی می‌بینید که این علوم بر پایۀ فلسفه و متدولوژی خاص غرب شکل گرفته و اگرچه در خاستگاه خود کاربردی بوده و نتایج لازم را داشته است، به دلیل تفاوت‌های شکلی و ماهوی عمده و فارغ از برخی اصول کلی‌‌، در جامعۀ ما کارایی لازم و نتیجۀ مطلوب را نخواهد داشت.

دیدگاه ها غیر فعال شده اند.