دکتر عبدالحمید معرفی
هدف ما در این مقاله، بررسی امکانپذیری تأسیس (founding) یک پارادایم اسلامی در علم اقتصاد، بر مبنای اقتصاد نئوکلاسیک (neoclassical) است. رویکرد نویسنده این نوشتار به علم اقتصاد، منبعث از رویکرد کانت (Kant) به علم (science) است که در آن از شرایط امکان (possibility) یک علم پرسش میکند. در این مقاله، این پرسش مطرح میشود که پارادایم اقتصاد اسلامی چگونه امکانپذیر است؟ البته این پرسش، بخشی از یک پرسش کلیتر است: یک پارادایم کُلنگر (holistic) در علم اقتصاد چگونه امکانپذیر است؟ دلیل آن هم این است که من کار را با یک پیشفرض مهم آغاز میکنم و آن پیشفرض، این است که اقتصاد نئوکلاسیک بهمثابه بیانی از منطق اقتصاد، درست (correct) است ولی کامل (complete) نیست؛ زیرا نهادها ( institutions) را وارد تحلیل نمیکند. اگر بتوانیم به نحوی ساخت (structure) نهادی را به تحلیل نئوکلاسیکی پیوند بزنیم یک پارادایم کُلنگر به وجود میآید. در این صورت، تأسیس پارادایم اسلامی به معنای استفاده از این پارادایم کُلنگر در یک مورد خاص، یعنی در یک جامعه با نهادهای اسلامی خواهد بود. در اینجا یک نگاه پدیدارشناسانه (phenomenologic) به واقعیت اقتصادی (economic reality) خواهیم داشت تا نشان دهیم جهان اقتصاد (the world of economy) از نظر هستیشناسی (ontologic) از یک واقعیت سه لایه (layer) تشکیل شده است که شامل ساخت نهادی، منطق اقتصادی (economic logic) و ارقام آماری (statistic) است. از سوی دیگر، زبان (language) علم اقتصاد را مدنظر قرار میدهیم تا نشان دهیم این زبان نیز به تبع ساختار سه لایه واقعیت باید از سه نوع متفاوت زبان برای بازنمایی واقعیت استفاده کند؛ که شامل «زبان نهادی»، «زبان منطقی» و «زبان آماری» است. سپس به این نکته میپردازیم که اقتصاد نئوکلاسیک به دلیل قرار گرفتن در متافیزیک دکارتی (cartesian metaphysics) لزوماً زبان ریاضی (mthematics) را به کار میگیرد و این باعث میشود در حوزۀ هستیشناسی، معرفتشناسی (epistemology) و روششناسی (methodology) تقلیلهای خاصی انجام دهد. درنتیجه، قادر به بازنمایی بخشی از جهان اقتصاد نیست و نامعیّن و نسبی میشود و علمی و جها ن شمول نخواهد بود.
پدیدار شناسی جهان اقتصاد
در اینجا اجزای مقوم (cnstitutive) پارادایم کُلنگری، که قرار است تأسیس شود را تحلیل میکنیم. منظور از تأسیس، لزوماً خلق چیزی از عدم نیست؛ بلکه ایجاد یک ارتباط منطقی بین اجزایی است که شاید به طور مستتر موجود باشد، ولی در یک کل منسجم مورد پژوهش علمی نبوده است.
هستیشناسی جهان اقتصاد
جهان اقتصاد دارای یک واقعیت سه لایه است؛ یعنی سه ساختار متفاوت فرایندهای اقتصادی را تعیین میکند.
لایه نخست: یک ساختار نهادی است که کُنش اقتصادی در متن آن انجام میشود و بدون آن، نه انسان اقتصادی (homo economicus) معنا مییابد و نه عقلانیت (rationality) مورد نظر اقتصاد نئوکلاسیک امکان تحقق دارد. بنابراین نگاه فردگرایانهای (individualistic) که انسان اقتصادی عاقل (rational economic man) را موجودی منزوی از نهادها در نظر میگیرد و به آن همچون رابینسون کروزوئه (robinson crusue) در یک جزیره مینگرد، خطاست. اقتصاد نئوکلاسیک این لایه را در نظر نمیگیرد.
لایه دوم: منطق اقتصادی است که بیانگر ساختار منطقی حاکم بر واقعیت اقتصادی است. این منطق، یک منطق عینی (objective) است. مکتب نئوکلاسیک، این منطق را به شکل ذهنی (subjective) با رویکرد فردگرایی روششناختی (methodological individualism) استخراج میکند و نام آن را منطق انتخاب (the logic of choice) میگذارد. مکتب نئوکلاسیک، این منطق را نتیجۀ حداکثرسازی مطلوبیت (utulity) ذهنی توسط فرد منفعتطلب (self interest) میداند، ازاینرو این منطق را ذهنی میداند. ولی این منطق، نتیجۀ تعامل (interaction) افراد در یک ساخت نهادی (لایه اول) است؛ بنابراین نتیجه یک کُنش اجتماعی است و نه فردی. این منطق به شکل عینی در واقعیت شکل میگیرد و بیانگر ساختار منطقی حاکم بر واقعیت اقتصادی است.
لایه سوم: مربوط به ارقام آماری است که در یک اقتصاد تولید میشود. این ارقام، نتیجه عملکرد اقتصادی افراد در یک ساخت نهادی است که در یک اقتصاد پولی به کمیت عددی تبدیل شده است.
بنابراین ما در جهان اقتصاد با یک واقعیت سلسله مراتبی (hierarcial) مواجه هستیم که در آن لایۀ بالاتر، امکان تحقق لایۀ پایینتر را فراهم میآورد. مکتب نئوکلاسیک از نظر هستیشناسی فقط لایۀ سوم را به عنوان واقعیت محقق و عینی قبول دارد ولی لایه نخست را وارد نظریه نمیکند، و لایه دوم نیز برای آن یک انتزاع (abstract) ذهنی است که امکانی منطقی را بیان میکند. فرد مورد نظر مکتب نئوکلاسیک، یک فرد انتزاعی است نه فرد انضمامی (concrete) و واقعی. به همین دلیل، فردگرایی آن هم صرفاً روششناسانه است و نه هستیشناسانه و معرفتشناسانه؛ براین اساس هستی به عدد (ارقام آماری) و معرفت (دانش) (knowledge) به عقلانیتی صوری (formal) و ذهنی تقلیل (reduction) مییابد.