عباس فتحیه

حقیقت و گوهر علم و دین، معرفت موجّه است؛ پس علم و دین، دوگانگی هویت ندارند، چه رسد به تقابل و تعارض. تمایز سنخ مسائل علم و دین نیز تفکیکی نارواست. با توجه به بسط روزافزون معرفت علمی و دینی، نمی‌توان حوزۀ این دو را به حدّی متوقف نمود که خود علم و دین به رسمیتش نمی‌شناسند. همچنین تفکیک با روش و منبع شناخت (به این معنا که دین، نقلی است و علم، عقلی) نادرست است؛ چون علم و دین به هر دو متکی‌اند. با تبیین جایگاه و قلمرو عقل، شهود، تجربه و نقل، تعارضات احتمالی رهاورد این مدارک معرفتی دفع می‌شود. بنابراین، راهکار دینی‌کردن معرفت علمی و علمی‌کردن معرفت دینی (به معنای دستیابی به صدق و یقین حداکثری در گزاره‌های دینی و علمی) استفادۀ حداکثری و شایسته از عقل و نقل قطعی در فرآیند کسب معرفت است.
ماهیت علم و دین و ملاک دوگانگی یا تمایز آنها
علم در دو اصطلاح به کار می‌رود:
مطلق دانستن و دانش (Knowledge)؛
دانستنی‌هایی که بر تجربۀ مستقیم حسی مبتنی‌اند (Science).
در بحث علم و دین نمی‌توانیم علم را به معنای دوم تفسیر کنیم؛ زیرا در این صورت، بسیاری از علوم کنونی از این دایره خارج خواهند شد و بخش‌های مهم و بنیادینی از علوم تجربی نیز غیرعلمی تلقی می‌شوند. معنای نخست نیز بسیار فراگیر بوده و نمی‌تواند معرفی برای علم یا حتی دین باشد؛ پس منظور از علم در این بحث، معرفت موجّه (مستدلّ و متکی به منابع معتبر شناخت) است. از طرفی دین هم به معنای معرفت دینی‌شناختی موجّه است و شامل هر گزاره یا شناختی نمی‌شود. پس دوگانگی علم و دین از سنخ تمایز دو گونه علم است، نه تقابل یا تضادّ در ماهیت.
آنچه در قدم بعدی به نظر می‌رسد که بتواند ممیز علم و دین باشد، تمایز به لحاظ قلمرو مسائل و موضوعات است؛ پس تداخلی در موضوعات و مسائل هم ندارند تا مسئلۀ تعارض یا توافق آنها طرح شود، اما این ملاک هم نمی‌تواند مرز علم و دین را مشخص کند؛ زیرا اولاً، معرفت دینی و علمی ایستا و محدود نبوده و از جهت کمی، مرز ثابت و مشخصی ندارند و ثانیاً، خود علم و دین، محدودۀ معینی از موضوعات را به رسمیت نمی‌شناسند، یعنی مثلاً دین در حوزۀ نجوم و طب و علم پیرامون معنای زندگی و سعادت بشریت شناخت ارائه می‌کند.
در گام بعد به نظر می‌رسد شاید دوگانگی را بتوان با تمایز روش و منبع شناخت تبیین کرد، چون دو نوع شناخت وجود دارد:
۱٫ آنکه خود فاعل شناسا واقعیتی را درک کند = شناخت عقلی (شامل عقل تجربی، محاسباتی و فلسفی)؛
۲٫ آنکه با اعتماد به گزارش فاعل، شناسای دیگری حاصل شود = شناخت نقلی، سمعی یا گزارشی.
پس با اینکه علم و دین هر دو از سنخ معرفت موجه‌اند، اما علم مبتنی بر عقل (استدلال و تجربه) و معرفت دینی متکی بر گزارش وحیانی است و همین مسئله برای تمایز علم و دین کافی است.
اما این وجه تمایز نیز مردود است، زیرا:
۱٫ نه علم به طور مطلق و یکپارچه عقلی است، نه دینْ نقلی، بلکه چنانکه خواهد آمد، هر دو تقریباً به یک اندازه از عقل و نقل بهره می‌برند؛
۲٫ حتی اگر تمایز روشی را بپذیریم، نمی‌توانیم از مسئلۀ رابطۀ علم و دین و دینی‌کردن علم شانه خالی کنیم، چون همچنان مسائل و موضوعات زیادی وجود دارد که یا مشترک میان علم و دین است یا یکی دربارۀ آنها ناطق و دیگری صامت است و باید بدانیم که آیا در حوزۀ علم می‌توان از گزاره‌های دین (که مبتنی بر نقل‌اند) یا در حوزۀ دین از گزاره‌های علم (که مبتنی بر عقل‌اند) استفاده کرد و این دو قطب معرفت واجد تعامل و همداستانی‌اند یا تقابل و هم‌آوردی؟ پس با تأکید بر تمایز در روش شناخت نمی‌توان سخن از علم دینی و ارتباط و تداخل علم و دین را منتفی و حلّ‌ شده پنداشت.

همداستانی علم و دین در اتکاء به عقل و نقل
علوم بشری به همان اندازه متکی به نقل و گزارش‌اند که معرفت دینی؛ و معرفت دینی به همان اندازه متکی بر عقل است که علوم بشری. به جز اصل دین و حجیت و اعتبار گزاره‌های آن، استنباط گزاره‌های اخلاقی و فقهی نیز نیازمند به قیاس منطقی است و همان عقلی که گزاره‌های علمی را کشف و تعلیل می‌کند، گزاره‌های کلامی و غیر کلامی دین را استنباط و مدلّل می‌نماید؛ پس عقل و نقل دو منبع معرفت دینی‌اند و تعارض دین با هر یک از این دو نامعقول است، یعنی حتی اگر بخشی از علوم تجربی یا انسانی عقلی محض باشند و نقل هیچ جایگاهی در آنها نداشته باشد، این بخش از علوم ذیل دایرۀ عام معرفت دینی قرار می‌گیرد و مسمای علم دینی خواهد بود.

دیدگاه ها غیر فعال شده اند.