حسن ناصرخاکی
علم و به خصوص علوم انسانی همواره نقش اساسی در مسیر پیشرفت و تعالی بشر ایفا نموده اند و این امر در جهان اسلام با توجه به تأکید اسلام بر علم و علمآموزی اهمیت دو چندانی داشته است. در دوران معاصر با رویارویی جهان اسلام با مدرنیتۀ غربی، موضوع علم در جهان اسلام به موضوعی مناقشهبرانگیز در میان دو گفتمان اسلام گرا و سکولار تبدیل شده است. اسلام گرایان با این پیش فرض که دور شدن از آموزه ها و منهج اسلامی و عقلانیت، عامل انحطاط جامعه و فروپاشی آن بوده است، با مبنا قرار دادن عقلِ وحی باور و با تأکید بر نصوص، سنن و منهج اسلامی به دنبال اسلامی سازیِ تمامی عرصه های زندگی برآمدند و آن را یگانه راهحل مقابله با مشکلات جهان اسلام و بازسازی تمدن اسلامی دانستند. در مقابل سکولارها با محور قراردادن عقل خودمحور، و با طرد نصوص، سنن و آموزه های اسلامی به دنبال سکولارسازی و ایجاد مدرنیته غربی در جهان اسلام برآمدند. بنا به دلایل بسیار ازجمله مداخلات هژمونیک غرب، گفتمان اسلام گرایی به یک گفتمان هژمونیک در جهان اسلام تبدیل نگردید و با غیریت سازیه ای درونی در آن، خرده گفتمان های اسلام گرا شکل گرفت که هر یک به شکلی خاص به مفصل بندی یا طرد دالِّ علوم انسانی اسلامی پرداختند. از منظری کلان گفتمان اسلام گرایی را می توان به دو گفتمان «اسلام سیاسی» و «اسلام غیرسیاسی» تقسیم نمود: «اسلام سیاسی (Political Islam) گفتمانی است که معتقد به تشکیل حکومت براساس الگوی دینی است؛ اسلام سیاسی در ارتباط دین و سیاست خلاصه نمی شود، بلکه چیزی بیش از آن است؛ یعنی ضرورت تشکیل حکومت بر اساس شریعت» (حقیقت،۱۳۸۸:ص۶۷). در این گفتمان، اسلام از نوعی نظریه و نظام سیاسی برخوردار است که به دلیل پیوند با وحی الهی از دیگر مدل ها و نظریه ها کامل تر است (حسینیزاده،۱۳۸۶:ص۴۴)؛ در مقابل، اسلام گرایان غیرسیاسی شامل آن دسته از اسلام گرایان می شوند که برای به دست آوردن قدرت سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی ضرورتی قائل نبوده و توجه و اهتمام به حفظ هویت سنّتی، احیاء سنّت، حفظ شریعت و تقویت پایگاه اجتماعی را در جامعه اسلامی، اولویّت خود قرار داده اند. از سویی دیگر «یک اسلام سیاسی وجود ندارد، بلکه اسلامهای سیاسی متفاوتی وجود دارند که به علل مختلف ظهور کردهاند» (تاجیک:همان). در بطن اسلام سیاسی می توان سه خرده گفتمان، اسلام سیاسیِ «اصول گرا»، اسلام سیاسیِ «نوگرا» و اسلام سیاسی «تمدن گرا» را شناسایی نمود. در ادامه با مبنا قراردادن این سه خرده گفتمان (در سه بحث مستقل)، ضمن بررسی اجمالی نظام معنایی آنها، جایگاه و نحوه معنایابی نشانۀ علوم انسانیِ اسلامی در هر کدام از آنها را نیز بررسی خواهیم کرد.
الف) نظام معنایی گفتمان نوگرایی
گفتمان نوگرایی متأثر از جریان عقلگرایِ جهان اسلام است. این گفتمان در دوران معاصر متأثر از اندیشهها و عملکرد افرادی همچون سیّدجمالالدین اسدآبادی و محمداقبال لاهوری شکل گرفت و در عصر تنظیمات در عثمانی و در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی در ایران سهم بسزایی داشت. گفتمان نوگرایی امروزه توسط برخی از روشنفکران در قالب «نواندیشی دینی» تداوم یافته است.
از منظر نوگرایـــان«تفکـرهای اسلامی که در قالب گفتمانهای مختلف فقهی، فلسفی و غیره ظاهر شدهاند، همگی تاریخ خاص خود را دارند و بنابراین در معرض نقد و تجدید هستند. همین ویژگی، فرصت مناسبی را برای نقادی تجربههای فکری و عمل سیاسی مسلمانان با توجه به لوازم و الزامات هر عصر و مکان تدارک نموده است». گفتمان نوگرایی در مواجهه با پدیدههای جدید، به برخورد گزینشی دست میزند و با تطبیق برخی از این دستاوردها با اصول تفکر اسلامی، آنها را برمیگزیند. در این میان «نوگرایی سیاسی در جهان اسلام از آن روی که اساساً وجه دینی دارد، گسست آن از گذشته نیز بدون آنکه مطلق باشد، گسستی نسبی است. نوگرایی اسلامی هرگز به معنای قطع رابطه با تمام ارکان نظام سیاسی گذشته و ابتکار نظام به کلی متفاوت با نظام سنّتی نیست؛ زیرا نظامهای سیاسی سنّتی نیز به هر حال نسبتی با دین پیدا کرده بودند». میتوان گفت که نوگرایی در حد ِّ فاصل میان سکولاریسم و اصولگرایی قرار دارد. این گفتمان موضعی دوگانهای نسبت به غرب دارد؛ از منظر این گفتمان غرب به سبب قدرت، فناوری، آزادی، عدالت و برابری موجود در آن مورد اعجاب و الگویی جذاب به نظر میرسد؛ ولی به سبب اهداف و سیاستهای امپریالیستی و استعماری مردود و محکوم است.
هدف کلان نوگرایان، نشان دادن هماهنگی اسلام با علوم جدید و بهترین اندیشههای موجود در غرب است. نوگرایان منکر ارزشهاى دینى نیستند و ملاحظه آنها را در برنامههاى توسعه انکار نمىکنند، ولى معتقدند که در نهایت این روش علم مدرن و منطق برنامهریزى توسعه است که در تعیین مسیر پیشرفت جامعه نقش اصلى را بازى مىکند و به عنوان یک چارچوب کلان از انحراف برنامههاى توسعه از مسیر ارزشهاى انسانى جلوگیرى مىکند». در مجموع میتوان گفت که از دید نوگرایان، غرب هم مسئله است و هم بخشی از راهحل.
با بررسیهای صورت گرفته میتوان گفت مهمترین نشانههایی که توسط گفتمان نوگرایی مفصلبندی شدهاند، عبارتند از: حکومت اسلامی، عقلانیّت، پیرایش سنّت، اصلاح، مبارزه با استعمار، مبارزه با استبداد، جامعه مترقی و پیشرفته اسلامی(مدرنیته اسلامی)، مردم و شورا.