حسن محیطی اردکان

علوم انسانی دستوری به آن بخش از علوم انسانی گفته می‌شود که مجموعه‌ای از گزاره‌های دستوری ـ بایدها و نبایدهای ـ  متناسب با مبانی از پیش‌پذیرفته شده را جهت تحقّق اهداف مورد نظر ارائه می‌دهد. اثبات یا انکار علوم انسانی دستوری همواره یکی از موارد اختلاف میان دانشمندان علوم انسانی بوده است. گروهی آن را جزء علم می شمارند، امّا گروهی دیگر منکر علم بودن آن هستند. طبق بررسی‌های انجام شده اتخاذ برخی روش‌های نامناسب برای پیشبرد علوم انسانی و نیز اعتقاد نداشتن به ارتباط منطقی میان باید و هست سبب انکار علوم انسانی دستوری از طرف برخی از دانشمندان شده است.در این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی دلایل منکران علوم انسانی دستوری نقد و بررسی شده و این نتیجه حاصل شده است که اتخاذ روش‌های مناسب و باور به ارتباط منطقی میان باید و هست با اتکا به دلایل منطقی و معقول می‌تواند راه را برای تصدیق علوم انسانی دستوری هموار کند.
علوم انسانی
در فرهنگ غرب که خاستگاه علوم انسانی مصطلح و رایج امروزی است واژگان متعدّدی برای اشاره به علوم انسانی به کار گرفتـه می‌شود که از جمله آنها می‌توان به علوم اخلاقی (Geisteswissenschaften)، علوم فـرهنــگی (Culturar sciences)، علوم روحی (Science noologiques)، علوم مربوط به انسان (Human Sciences)، علوم دستوری یا هنجاری (Normative scienes)، علوم توصیف افکار (Science idiographique) و علوم اجتماعی (Social Sciences) اشاره نمود، گرچه در مجموع از میان واژگان بیان‌شده معادل‌های علوم مربوط به انسان و علوم انسانی (Humanities , Human Sciences) کاربرد بیشتری دارند، ‌ضمن آنکه واژه علوم اجتماعی در فرهنگ آمریکایی بیشترین کاربرد را دارد.
علوم انسانی را می‌توان با تأکید بر سه عنوان موضوع، روش و هدف تعریف نمود:
تعریف ژولین فروند از قسم تعریف به موضوع است. از دید وی، علوم انسانی به مجموعه معارفی گفته می‌شود که موضوع تحقیق آنها، فعالیّت‌های مختلف بشر است؛ فعالیّت‌هایی که متضمن روابط افراد بشر با یکدیگر و روابط این افراد با اشیاء و نیز آثار و نهاد‌ها و مناسبات ناشی از آنهاست.
فلیسین شاله نیز علوم انسانی را براساس موضوع تعریف می‌کند:
«معمولاً علومی که در آنها، انسان را از لحاظ حیات درونی و روابطش را با دیگران بررسی می‌کنند به نام علوم اخلاقی (یا علوم انسانی) می‌خوانند».
جان استوارت میل روش تحقیق را محور تعریف خود از علوم انسانی قرار داده است. از دیدگاه او، اساس وحدت علم، وحدت روش‌شناختی تعقل یا استدلال علمی است و تمام استدلال‌های علمی به استقراء ‌برمی‌گردند. بنابراین، استقراء نخستین استدلالی است که آزمایش و استنتاج از آن ناشی می‌شوند. علوم اخلاقی (انسانی) از نوع دوم یعنی علوم استنتاجی هستند، ولی استنتاجی انضمامی، نه انتزاعی. انضمامی بودن استنتاج بدین معناست که به وسیله آن می‌توان هر معلول را از قوانین علّی که این معلول به آن بستگی دارد، ‌استنباط نمود.
افرادی چون ویلهلم دیلتای علوم انسانی را بر مبنای هدف تعریف می‌کند و آنها را علوم تاریخی می‌نامد؛ زیرا به نظر وی، هدف علوم انسانی، تبیین حوادث و پدیده‌هایی است که در زمان گذشته اتّفاق افتاده‌اند. به‌زعم وی، جامعه‌شناسی، علم سیاست و اقتصاد و علومی نظیر اخلاق، شناخت‌ زیبایی و شعر جزء علوم انسانی هستند.
برخی دیگر نیز، دو جنبه را مدّنظر قرار داده‌اند؛ برای مثال با توجّه به موضوع و روش، علوم انسانی را اینگونه تعریف نموده‌اند: «علوم انسانی علومی هستند که رفتارهای جمعی و فردی و ارادی و غیرارادی و آگاهانه و ناآگاهانه انسان را به قالب نظم‌های تجربه‌پذیر می‌ریزند.».
همان‌طور که مشاهده شد، به سختی می‌توان تعریف واحدی از علوم انسانی ارائه کرد.

دیدگاه ها غیر فعال شده اند.