گروه فرهنگی جهان نیوز ـ در دیدار اخیر اساتید دانشگاه ها با رهبر معظم انقلاب، ایشان با اشاره به لزوم تحول در علوم انسانی فرمودند: «اطّلاع دارم که علاوه بر آنچه در شوراى عالى انقلاب فرهنگى در این زمینه انجام می گیرد، اساتید متعدّد دانشگاه هم در این زمینه کارهاى مهم و خودجوش دارند انجام می دهند، که این کارها خوب است در یک صراط قرار بگیرد؛ یعنى این دو مجموعهى کارى با یکدیگر همافزایى کند، تا انشاءالله نتایجى عاید کشور و عاید دانشگاه کشور در این زمینه بشود.»
یکی از مجموعه هایی که در همین راستا فعالیت دارد، مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا است. این مرکز پژوهشی که از سال ۱۳۸۷ آغاز به کار کرده است، در کنار فعالیت مداوم پژوهشی در راستای تحول علوم انسانی بر اساس مبانی اسلامی، اقدام به برگزاری دو دوره از کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی نموده است. لزوم بحث پیرامون تحول در علوم انسانی، ما را بر آن داشت تا با دکتر «فرزاد جهان بین» دبیر شورای سیاستگذاری کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی به گفت و گو بنشینیم.
در دیدار اخیری که اساتید خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدند؛ یکی از کلیدی ترین نکات مطرح شده، مربوط به نهضت تولید علم و تاثیر آن بر وضعیت کنونی و آینده کشور بود. به نظر شما مهمترین ارزش افزوده نهضت تولید علم برای کشور چه نکاتی است؟
به هر حال اقتصاد ما متکی بر نفت است. چالش بزرگ اقتصاد ما نیز هم همین اتکایی است که به نفت داریم که موجب شده نبض اقتصاد ما در داخل نباشد و بیش از اندازه در برابر تحریمها آسیب پذیر باشد. برای رهایی از اقتصاد نفتی، ما به تولید علم نیاز جدی داریم. ما هر چه بتوانیم از یک طرف اقتصاد خود را بر اساس تولید علم بنیانگذاری کنیم که همان رویکرد اقتصاد دانش بنیان است و و از طرف دیگر ارتباط صنعت با دانشگاه و مراکز علمی را قویتر کنیم می توانیم معضل اقتصاد نفتی را رفع کنیم. مضاف بر اینها با استفاده از مبحث تولید علم، می توان برای خیلی از کارهایی که در حال حاضر در صنعت موجود است ولی به دلیل روشهای غلط به صرفه نیست؛ راهکارهایی جدید و مقرون به صرفه طراحی کرد.
نکته دیگری که نهضت تولید علم و ارتباط صنعت و دانشگاه به وجود می آورد، این است که پژوهشهای دانشگاهی ما به سوی هدفهای کاربردی جهت پیدا میکند. فلذا بسیاری از پایان نامههای دانشگاهی ما که ما به ازای واقعی ندارند و صرفا به پژوهشی بدون بازخورد در گوشه کتابخانهها و در درون فصلنامههای علمی پژوهشی ختم می شوند، کاهش مییابد.
بحث تولید علم باید به یک گفتمان در کشور تبدیل شود. برای گفتمان سازی باید الگو داشت، باید نخبههایی همچون شهید احمدی روشن و شهید مجید شهریاری شناسایی شوند. حضور این افراد به تعبیر رهبری همچون سوزنبان خواهد بود که می توانند ریل حرکت جامعه را تغییر بدهند.
تاثیر علم در آینده کشور نیز کاملا روشن است؛ چرا که “علم” اقتدار میآورد “العلم سلطان”.مقام معظم رهبری هم در دیدار با اساتید دانشگاه با بینش عمیق خود فرمودند که تقویت نهضت علم کشور، نه تنها موجب اقتدار ایران است بلکه موجب پیشرفت جهان اسلام نیز میشود. اندیشه جمهوری اسلامی، مسیر جدیدی است که با شعار «نه شرقی؛ نه غربی … » و با به چالش کشیدن ۲ ابر قدرت شرق و غرب پا به عرصه گذاشت. در حال حاضر پس از سقوط نظام کمونیستی و پیوستن این اندیشه به تاریخ، در طرف دیگر ضعف مفرط اندیشه غربی وجود دارد که نتوانسته الگوی مناسبی برای همه دنیا باشد. غربیها هم اذعان کرده اند که الگوی شکل گرفته شده توسط جمهوری اسلامی در حال گسترش به سایر نقاط دنیاست. به همین دلیل است که ما تحریم میشویم و هر فرد مستقلی در دنیا به این نکته اذعان دارد که مسئله غرب و آمریکا با ما، مسئله انرژی هستهای نیست بلکه ریشه اختلافی عمیق دارد که ناشی از تلاش الگوی جمهوری اسلامی برای به چالش کشیدن گفتمان مدرنیته است.
لذا اگر الگوی ایران بتواند موفق باشد مصداق آیه شریفه «لتكونوا شهداء علی النّاس» شده و الگوی سایرین میشود. کما اینکه ما در قضایای بیداری اسلامی هم دیدیم که جنس شعارها و برخی حرکتها شبیه آنچه درانقلاب خودمان داشتیم بود. حتی شاهد بودیم که برخی کشورهای منطقه راه افتاده بودند در مناطقی که درگیر بیداری اسلامی شده بودند و از انقلابیون میخواستند که به جای الگوی جمهوری اسلامی از الگوی مورد نظر آنها پیروی کنند.
رهبر انقلاب درادامه صحبتهای خود درباره مسئله تولید علم هشدار دادند و فرمودند که رشد علمی نباید کند یا متوقف گردد. نکتهای که به ذهن میرسد این است که آیا خللی در مسیر ایجاد شده که رهبری اینگونه هشدارهای دادهاند یا خیر؟
خوشبختانه، بر اساس سند چشمانداز ایران ۱۴۰۰، ما در حال حاضر به آنچه قرار بود در پایان برنامه برسیم، رسیدهایم و اکنون در قله علمی منطقه قرار داریم. اما اینگونه نیست که ما همیشه اینجا بمانیم و دیگران می تواننداز نظر رشد علمی به ما برسند. مضاف آنکه باید ما چشم به قله های بعدی علمی نیز داشته باشیم و برای رسیدن به سطح اول دنیا نیز گام برداریم. بنابراین هر کندی و توقفی به معنای کیلومترها عقبگرد محسوب میشود. لازمه ادامه این مسیر چند شاخصه دارد که من شرح میدهم.
اولین نکته این است که دانشگاه باید فضایی آرام داشته باشد. البته این بدان معنا نیست که دانشگاه نباید سیاسی باشد چرا که خود رهبری تعبیر تندی دارد درباره دانشگاه غیرسیاسی ومی فرمایند: «بشکند آن دستهایی که نمی خواهند دانشجوی ما سیاسی باشد…» این تاکیدی که رهبرانقلاب بر بحث کرسیهای آزاداندیشی دارند، یک تاکید واقعی و غیرتصنعی است. فی الواقع تاکید ایشان بر مسئله کرسیهای آزاداندیشی به جایی رسیده که دیگر از توصیه و مطالبه گذشته و به درجه استیصال رسیده است. اینکه ایشان جملاتی بدین مضمون می گوید که «بنده بارها درباره کرسی آزاداندیشی گفتهام و چرا کسی به فکر نیست…» خود نشان از اهمیت این کار در دیدگاه رهبری دارد که متاسفانه مهجور مانده است.
البته در بیانات رهبر انقلاب درباره کرسی آزاداندیشی شاهدیم که کرسیها را تنها مختص به دانشگاه نمیدانند.
دقیقا. این امر باید در حوزههای علمیه هم رخ بدهد و فقط مختص دانشگاه نیست. اگر اشتباه نکنم در سال ۸۹ بود که رهبر انقلاب در یکی از دیدارهای خود با حوزویان فرمودند که تکفیر باید از حوزه حذف بشود. حتی اگر یک حرف شاذ و نظریه ای که با نظام کلی دین و حوزه نمی خواند هم باید بیاید؛ مطرح شود و دلایل غلط بودن آن بررسی شود. برخلاف اعتقاد رهبر بهائیان در دوران مشروطه که گفته بود حیات ما منوط به استبداد است؛ حیات جمهوری اسلامی و حیات تفکر دینی منوط به آزاداندیشی است. حتی مرحوم شهید مطهری میفرمایند حتی اگر آزادی با سوءنیت هم پیگیر بشود، به سود ما خواهد بود. شما به طول تاریخ هم نگاه بکنید می بینید که هر جا آزادی بوده، اسلام رشد کرده و گسترش یافته؛ چون تفکر اسلام دست منطق بالاتری دارد.
به نظر می رسد همین مقداری هم که میدان برای ایجاد کرسیهای آزاداندیشی هموار شده؛ برای رفع تکلیف صورت گرفته است. نظر شما چیست؟
بله. دقیقا. حالا شاید بپرسید که مگر این کرسی آزاداندیشی چه دارد که شاهد این همه پیگیری مجدانه رهبری هستیم؟ در جواب باید گفت در کرسی آزاداندیشی فضای معقول شکل میگیرد تا تضارب آرا به وجود بیاید. قضیه این نیست که در فضای دانشگاه نباید بحث سیاسی مطرح شود بلکه آرام بودن فضای دانشگاهی یعنی آنکه به جای فضای احساسی و دارای هیجانات کاذب باید فضایی فراهم شود تا سیاست ورزی عاقلانه در دانشگاه جاری شود.
به تعبیری دانشگاه باید سیاسی باشد اما نباید خانه احزاب شود…
رئیسجمهور هم تعبیری شبیه به همین را دارند که «دانشگاه کارگاه سیاست است نه باشگاه احزاب سیاسی»
سؤالی که مطرح میشود این است که چه کسانی با چه تفکراتی مانع ایجاد فضای آرام در دانشگاهها که منجر به شکل گیری فضای تصارب آرا و آزاداندیشی خواهد شد؛ میشوند؟
یک دسته گروهها و افرادی هستند که حیات آنها در تشنج دانشگاههاست و میخواهند از دل ناآرامی فضای دانشگاه برای خود خوراک تبلیغاتی درست کنند. دسته دیگر هم متأسفانه کسانی هستند که میخواهند با حسن نیت به مدیریت فضای دانشگاه ها کمک کنند و میترسند از اینکه صدای انتقاد در کرسیهای آزاداندیشی شنیده شود. فی الواقع یکی از گروه هایی که همواره به جمهوری اسلامی ضربه زده، مدیرانی با همین تفکرات منفعلانه هستند که به جای مدیریت کردن فضا به دنبال آرام کردن فضا با حذف عناصر منتقد هستند. به نظر من تنها خط قرمزی که در گفتگوی آزادانه و دانشگاهی باید رعایت شود توازن افراد است. حالا ممکن است این وسط هم چند نفر، چند تا حرف نامربوط بزنند و خطوط قرمز را بشکنند؛ اما مهم آن است که به مرور زمان این مسیر روشن و عالمانه تبدیل به فرهنگ خواهد شد. ما باید آزادی را در کنار مسؤولیت ایجاد کنیم. از سوی دیگر همان طور که با بستن فضا نمی توان به آزادی اندیشه رسید؛ در نقطه مقابل هم به صورت دستوری نمیتوان به این مهم دست یافت. جمعبندی حرف من در این بخش این است که اگر ما نسل جوان دانشگاهی و حوزوی معقول و خردمندی داشته باشیم، بسیاری از معضلات پیش روی کشور، خود به خود حل خواهد شد.
احساس میشود علیرغم تاکیدات مکرر و دلسوزانه رهبری، در حال حاضر دغدغه مندی کاملی در قشر دانشگاهی ما به وجود نیامده است. برای این موضوع چه باید کرد؟
لازمه تولید علم این است که جهت گیری دانشگاه درست باشد. یعنی اساتید و دانشجویان ما این واقعیت را درک کنند که الان در چه مقطعی از تاریخ هستیم و چرا پیوسته گفته میشود الان در پیچ تاریخی هستیم. شما به دوران دفاع مقدس ما نگاه کنید؛ روحیه رزمندگان ما در آن دوره به نوعی بود که احساس میکردند که تمام تاریخ بر دوش آنان است و هر جلو رفتن و عقب کشیدنشان سرنوشت ملتی را در طول تاریخ رقم خواهد زد. درک شرایط هم دستوری نیست و نمیتوان مثل تلقین به استاد و دانشجوی دانشگاههایمان بگوییم: “اسمع… افهم…” درک هر نوع واقعیتی باید در فضای گفتگو صورت بگیرد و به زور نمیشود به خواستههای مطلوب رسید بلکه باید فضا را مدیریت کرد.
مشکلی که وجود دارد این است که برخی از مدیران علیرغم آنکه به این حرفهایی که شما گفتید معتقدند و می دانند که درسایه یک فضای آرام و مدیریت شده می توان هم به رشد “تولید علم” کمک کرد و هم فضای آزاداندیشی را مدیریت کرد؛ با این حال معتقد هم هستند که ابزار لازم برای مدیریت فضا وجود ندارد و بحث ضعف اساتید دانشگاهی و حوزوی ما را پیش می کشند. آیا شما این نکته را مشکل مهمی میدانید؟
بالعکس شما، من معتقدم به اندازه کافی نیروهای متخصص و متعهد داریم. اما مشکل عدم اعتماد به این افراد مومن و متخصص است. به نظر من ابزارهای متعددی برای مدیریت فضای دانشگاه وجود دارد. ما اگر امید به آینده داشته باشیم و بتوانیم این امید را که رهبرانقلاب از اساتید خواستند به فضای دانشگاه تزریق کنیم، می توانیم در این راه گام برداریم. مطالبه مهم دیگری که رهبری در این زمینه داشتند این بود ایشان رهنمودی بدین مضمون خطاب به اساتید فرمودند که شما چون تفوّق علمی بر دانشجویان دارید، قشر دانشجو نیز یک زمینه تواضعی نسبت به شما دارد. پس اساتید باید در کنار مباحث علمی، به فضائل اخلاقی هم توجه کنند. همچنین باید زمینهای فراهم بشود که دانشگاه کار دوم و سوم اساتید نباشد. چرا که اگر اینگونه بود دانشجو هم به تبع استادش، درس خواندن برایش میشود اولویت دوم و سوم.
نقش دولت را چطور میبینید؟
دولت باید تمهیدات لازم را ببینید و نقش تسهیلگری را ایفا کند اما نقش اصلی را ندارد.
پس بار مسئولیت این پروژه عظیم بر عهده چه کسی یا نهادی است؟
هر کس باید مسئولیت بخشی که دارد را بر عهده بگیرد. به عبارت دیگر فضا باید به گونه ای پیش برود که همه احساس مسدولیت کنند.به تعبیر رهبر معظم انقلاب، هرکس در هر گوشه ای است آنجا را مرکز جهان بداند.این نمی شود که ما کم کاری کنیم و بعد کارها خود به خود درست شود.ما کم کاری می کنیم و بعد که نابسامانی پیش آمد همه مقصرند جز من. یکی از معضلات کشور ما که باید هر چه سریعتر برای حل آن تلاش کنیم همین عدم مسئولیتپذیری است. همه و همه مقصرند جز من.از ناصرالدین شاه نقل میکنند که یک روز یکی از آشنایانش، از او خواسته بود که در مسجد جامع سخنرانی کند. ب. ناصرالدین شاه هم جواب جالبی داد و گفت: من می توانم تا پای منبر تو را ببرم ولی یک ساعتی که بالای منبر هستی را خودت باید اداره کنی .واقعیتی که در این بین هست، این است که در حال حاضر جامعه ما به سمتی در حال رفتن است که در حالی که ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دانشجو داریم که بخش قابل توجهی از آنها نیز در علوم انسانی مشغول هستند، افراد به صرف داشتن مدرک نمیتوانند انتظار داشته باشند پس از پایان تحصیل فرصت شغلی گیر بیاورند. البته این حرف من ناقض وظیفه دولت در اشتغالزایی نیست.باید در کنار تحصیل رسمی مزیتهای رقابتی فرد افزایش یابد و گزینه های متعدد پیش رو داشته باشد.
الان در چه نقطهای هستیم؟
من اعتقادم این است که کارهای مهمی در زمینه تحول بنیادین در علوم انسانی انجام شده و در حال پیگیری است اما هنوز اول راهیم. لازم است بگویم که در حال حاضر مبحث علوم انسانی اسلامی در دانشگاهها مطرح شده است. اگر زمانی بود که افرادی در دانشگاه ها “علوم انسانی اسلامی” را جدی نمی گرفتند و به آن میخندیدند، امروز محل بحث شده است. باید با مجاهدت علمی شبانه روزی و در یک شبکه هم افزا و زایا خلاها را پر کرد.
به سراغ وضعیت علوم انسانی در کشور برویم. وضعیت کنونی تحول بنیادین علوم انسانی را چطور ارزیابی میکنید؟
اول از همه لازم است بگویم که بحث تحول در علوم انسانی، مسئله ای نیست که از سر ستیز با علوم انسانی مطرح شده باشد. بنابراین حکومتی دانستن حرکت مجدانه برای تحول در علوم انسانی، جفای بزرگی است به کسانی که در این راه قدم برداشته و برمیدارند. اینکه علوم انسانی باید تغییر کند، مربوط به حکومت جمهوری اسلامی نیست بلکه مبحثی است ناظر بر واقعیات روز دنیا. بعد از قرون وسطی تا دوره رنسانس و به تبع آن در دوره کنونی به عنوان دوره تمدن مدرن معرفی میشود، یک تلقی مبنایی از انسان وجود دارد که با تلقی دین اسلام از انسان تفاوت اساسی دارد. این تلقی ها چون با هم معارضند، وقتی شما میگویید علوم انسانی، اولین سوالی که به ذهن میرسد این است که علوم ناظر بر کدام انسان؟ انسان با تعریف مدرن یا انسان با تعریف اسلام؟
یک دفعه هست که شما می گویید منظور ما از انسان، همانی است که در مدل توسعه غربی مطرح میشود که دارای یک نگاه خطی و مفروض است. این مدل می گویدکه انسان باید خودش را با آن وفق بدهد و از دوره مشروطه نیز وارد ایران شد و تا حال حاضر نیز شاهدش هستیم. در مقابل یک تلقی هم این است که ما باید با هر آنچه در غرب هست سر ستیز داشته باشیم که نوعی افراط در آن دیده میشود. اما بحث ما این است که ما نه مرعوب مدل توسعه غربی هستیم و نه سر ستیز با هر آنچه در غرب هست داریم، بلکه نکات مثبت آنها را گرفته و مدل مختص به خودمان را طراحی میکنیم.
چه تفاوت هایی میان انسان مدرن و انسانی که مدنظر دین هست وجود دارد؟
حداقل از سه جهت این دو، با هم تفاوت دارند. اول از جهت نوع نگاه و جایگاهی که برای شأن انسان قائل هستند. دو تا تعبیر در تمدن مدرن است که تمثیل های تام انسان مدرن را به دست میدهد. تعریف پرومته نماد انسانی است که در برابر خدا طغیان کرده و نه تنها اراده خود را بر اراده خالق غالب میکند، بلکه از این طغیانی که دچارش شده نیز سود می برد؛ به عبارت دیگر موجودیت انسان در عصیان علیه خدا تعریف میشود. نمونهای که برای این تعریف می شود گفت برمیگردد به یکی ازآثارمنقوشی که در کلیساها وجود دارد که به داستان دیدار و جدایی حضرت ابراهیم (ع) از حضرت لوط (ع) بر میگردد. در این نقاشی ما هیچ برجستگی و هیچ بعدی نمی بینیم. این درحالی است که بعد از دوره رنسانس و در آثار کسانی چون میکل آنژ انسان از دورن یک متن بیرون می آید و به عنوان محور قرار می گیرد؛ آن هم با تمام برجستگی ها. نمونه این دید را در نقاشی های مینیاتور می بینید. مینیاتوریست به دنبال خلق اثر بدون تلقی مادی است، مثلا اگر اسب کشیده می شود به طوری نقاشی رسم می شود که تلقی مادی از آن به ذهن بیننده نرسد.
تفاوت دوم انسانشناسی مدرن و دینی، هستی شناسی است. در هستی شناسی دینی، عالم سلسله مراتبی است به گونه ای که معتقدیم ” إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ” در حالی که انسانشناسی تحریف شده دین یهود که مبنای هستی شناسی مدرن است می گوید: “وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ” که در جواب آنها خدا می فرماید: “بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء”
با تفکر فاوستی، چارچوب انسان معنوی که دو بعد داشت شکسته شد و اصالت به انسان مادی داده شد به گونه ای که علم نیز به عنوان ابزاری در دست همین انسان تعریف می شود. فلذا شما می بینید باروت در کشور چین کشف می شود و یک کاربری مخصوص به خود دارد اما وقتی همین باروت به دنیای غرب می آید، کاربری جدیدی در راستای روحیه سلطه جویی انسان فاوستی پیدا می کند و تبدیل به بمب می شود.
قطعه شعر “مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی در یکی دو ثانیه با سقوط علم از آسمان … ” که آقای محمدمهدی سیار دارد و در همین ترانه “مرگ بر آمریکا”ی حامد زمانی هم آمده، به قشنگ ترین وجه این مفهموم را توضیح داده است.
از بحث منحرف نشویم. انسان با تعریف غربی موجودی است عصیانگر علیه خدا. و خدا هم موجودی است متعلق به دوران فلسفی و اساطیری. بنابراین هر چه انسان بتواند قدرت بیشتری بگیرد و غلبه بیشتری پیدا کند، به اصالت خود نزدیک تر شده است! فلذا وقتی میگوییم علوم انسانی غربی با علوم انسانی اسلامی تعارض دارد، از همینجا نشات میگیرد.
در دین، نگاه طبقهبندی شده داریم که ناشی از اعتقاد به وحی است. در معماری اسلامی اگر دقت کنید، در “گنبد” از کثرت به وحدت میرسیم. در حالیکه در نگاه مدرن، انسان بریده از وحی مطرح میشود. در بحث معرفت شناسی که تفاوت سوم انسان مدرن و انسان دینی است، گفته میشود که چه چیزی شناخت رضایت بخش و عقلانی است؟ پوزیتیویست ها اعم از اثبات گرا و ابطال گرا در جواب این سوال می گویند چیزی که قابل مشاهده و لمس باشد. فلذا هر چیز مرتبط با غیب را علمی نمی دانند و رد می کنند.
نگاه دینی همیشه انسان را به خدا توجه می دهد و برای هر لحظه از زندگی برنامه دارد. حتی اذکار متعددی که برای هر ساعت از شبانه روز و برای انجام هر عملی توصیه شده موید همین مطلب است. در مقابل دنیای مدرن انسان را به سوی غفلت و نسیان سوق میدهد.همین سه تفاوت بزرگی که در چیستی انسان، هستی شناسی و معرفت شناسی وجود دارد موجب افتراق نگاه به علوم انسانی در حوزههای مختلف جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی، حقوق و … می شود.
چقدر نسبت به این مسئله تفاوت نگاه غرب و اسلام به انسان که پایه گذار دو مفهوم علوم انسانی مدرن و علوم انسانی اسلامی است در دانشگاه های ما و در بین اساتید ایجاد دغدغه شده و آیا زمینه پذیرش برای تحول بنیادن در علوم انسانی شکل گرفته است؟
برای پاسخ به این سوال که اتفاقا بسیار مبحث کلیدی هم هست ابتدا باید چند اصطلاح را تعریف کنم. اول از همه درباره مفهوم “پارادیم” صحبت می کنم که در فارسی به عنوان سرمشق و الگوواره ترجمه شده است. مفهوم “گفتمان” هم چنین حالتی دارد و منظور از آن مجموعه ای است که نگاه ها و گفتارهای ما در چارچوب آن تنظیم می شود. وقتی یک پارادایم و یا گفتمان در جامعه پیاده می شود، مهمترین کاری که میکند جهت دهی به حرکت کلی جامعه است. نظام ارزش گذاری یکی دیگر از پیامدهای حاکم شدن یک پارادایم بر یک اجتماع است؛ به گونه ای که پارادایم تعیین می کند که چه کاری ارزشمند و علمی است و چه کاری فاقد ارزش و غیرعلمی است.
برای اینکه بتوانیم تفکر جدید درباره علوم انسانی را جایگزین تفکر غربی کنیم، لازم است به این موضوع بپردازیم که چگونه میتوان یک پارادایم را جایگزین پارادیم دیگری کرد و این تغییر پارادایم در چه بستری صورت می پذیرد. گفتمان غالب هر گاه نتواند به سوالات و نیازها پاسخ بدهد و همچنین کارامدی خود را از دست بدهد، از بین می رود. بلافاصله بعداز پایان یک پارادایم یک دوره هرج و مرج شکل می گیرد که در این فضا پارادایم های مختلف مطرح می شوند تا زمانیکه از این بین ، یک پارادایم بتواند دیگران را کنار بزند و پارادایم حاکم جامعه بشود که به محض حاکم شدن پارادایم نیز اقدام به جهتدهی جامعه میکند و این سیکل کماکان ادامه دارد.
پس وقتی پارادایم جدیدی به عنوان پارادایم غالب طرح میشود، تا زمانی که پاسخگوست میتواند به حیات خود ادامه بدهد. در اینجا گریزی بزنم به برنامه پژوهشی لاکاتوش. “ایمره لاکاتوش” میگوید هر برنامه پژوهش، یک هسته سخت دارد و یک کمربند محافظ. اگر شما بتوانید سوالاتی مطرح کنید که از کمربند محافظ عبور کند و به هسته سخت ضربه بزند، این برنامه از بین میرود و برتری با برنامه ای است که سوالات متقن مطرح کند و کاستی ها را ببیند و برای رفع آنها چاره بیاندیشد تا بتواند پارادایم خود را جایگزین پارادایم شکست خورده کند.
به نظر میرسد همین اتفاقی که گفتید در حال حاضر رخ نداده و ضربه ای که باید به پارادایم حاکم بر علوم انسانی در کشور بخورد تا غالب بودن خود را از دست بدهد، وارد نشده است.
دقیقا هین طور است. در حال حاضر پارادایم عالب دانشگاه های ما در حوزه علوم انسانی، پارادایم مدرن و نشأت گرفته از اندیشه غربی است. آیا می شود با دستور این پارادایم را کنار زد؟
با ایجاد دغدغه و مطالبه گری میشود.
یک بخشی مربوط به همین ایجاد دغدغه است اما بخش دیگر ایجاد آگاهی برای افراد است. ثانیا باید سوالها پرسیده شود و این پارادایم غالب باید در معرض سوالات قرار بگیرد و نقدهای دقیق به آن وارد شود. ثالثا باید ناکارآمدی این پارادایم اثبات شود .همزمان با آن هم باید توان علوم انسانی اسلامی نسبت به پاسخگویی به سوالات مطرح شده بوبه منصه ظهور برسد. این مهم، پروسهای نیست که بتوان یکی دو ساله و یا حتی ۱۰ ساله به آن رسید.
الان در چه نقطهای هستیم؟
من اعتقادم این است که با این که کارهای مهمی در زمینه تحول بنیادین در علوم انسانی انجام شده و در حال پیگیری است اما هنوز این بحث به طور گسترده در بستر جامعه، جدی گرفته نشده است. با این حال لازم است بگویم که در حال حاضر مبحث علوم انسانی اسلامی در دانشگاهها مطرح شده است. اگر زمانی بود که افرادی در دانشگاه ها به “علوم انسانی اسلامی” را جدی نمی گرفتند و به آن میخندیدند، امروز محل بحث شده است.
چطور میتوان تولید فکر و اندیشه و تولید علم را با هم متصل کرد؟
رهبری از حوزه خواستهاند تا تولید فکر و نظریه کند؛ از دانشگاه نیز تولید علم را مطالبه کردند. با درک این شرایط است که میفهمیم چرا وحدت حوزه و دانشگاه تا این حد در دیگاه رهبر انقلاب مسئلهای حیاتی تلقی میشود. لازمه اصلی این است که حس خود کمبینی و حقارت از جامعه دانشگاهی ما رخت بربندد. اینکه رهبرانقلاب بر روی کلیدواژه “ما میتوانیم” اینقدر تمرکز دارند همین است. امام خمینی (ره) هم در این زمینه تعبیری جالبی داشتند. ایشان می فرمودند که اعتماد به نفس بعد از اعتماد به خدا منشا بزرگترین خیرات است. مگر ما در دوران دفاع مقدس با ۳۲ کشور جهان نجنگیدیم؟ چگونه شد که حتی یک وجب از خاک ما را هم نتوانستد تصرف کنند؟ چون الگوی ما میتوانیم در میان رزمندههای ما جا افتاده بود. حالا باید این تفکر در میان اساتید دانشگاهی ما هم تزریق شود تا از طریق آنها به قشر دانشجو سرایت کند. متاسفانه بعضا در دانشگاه تنبلی وجود دارد. به عنوان نمونه نظریه داروین که شاید دهها سال برای طرحش از سوی داروین وقت گذاشته شده است فردی می آید و در چند ساعت می خواهد پنبه اش را بزند. بعضا می بینیم یکی در یک ماه ۴ تا نظریه داده است!
اخیرا در حوزه دروس دانشگاهی علوم سیاسی حرکتی صورت گرفت و سرفصل دروس دانشگاهی تغییر کرد. منهای ارزشگذاری خوب یا بد بودن تغییر سرفصلها شاهدیم که واکنش های مثبت و منفی حول این حرکت در حال انجام است. برخی از منتقدین می گویند که دانشگاه را می خواهند دچار دگماتیسم کنند و درصدد حذف کامل علوم انسانی غربی هستند برخی هم نگرانیهایی از جنس عدم آمادگی گفتمان علوم انسانی اسلامی برای جایگزینی با پارادایم غربی و احتمال شکست گفتمان اسلامی به دلیل نسنجیده عمل کردن را پیش می کشند. این تحولات را چگونه ارزیابی می کنید؟
اولا این را در نظر بگیرید که همه معترضین غربزده نیستند. بلکه ایراد بسیاری به روش غلط است. بر فرض مثال که هیچ “انقلت” خاصی به سرفصل های جدید علوم سیاسی نباشد؛ اما برخورد با جامعه دانشگاهی در این زمینه چگونه بود؟ در این موضوع احساس شد که گویی با یک سری از مردگان طرف هستند که می خواهند برای آنها تلقین بخوانند و ناچارا این مردگان باید به “اسمع… افهم…” گوش بدهند!
متاسفانه کاری که انجام شده بدین گونه است که بالاخره یک برنامه ریزی با استفاده از یک مجموعه محدود از نفرات انجام شده که قرار است به صورت دستوری جای خود را در علوم سیاسی باز کند. حتی اگر فرض کنیم که هیچ واکنشی به این روند صورت نمی گرفت و تمامی متون نیز مطابق مطلوب باشد؛ آیا وقتی استاد علوم سیاسی ما زمینه پذیرش سرفصل جدید را ندارد، می توان چیزی جز این انتظار داشت که متن الهی را به روشی غیرالهی و مادی تدریس کند؟ نمیشود یک جمعی در اتاق دربسته بنشینند و علوم انسانی را اسلامی کنند. دانشگاه، مدرسه نیست که بتوان با دستوردر آن خواستهای را پیش برد. باید ارادههای اجزاء را با اراده کل همسو کرد تا به نتیجه دلخواه رسید.
شاید به همین دلیلهای مشابه باشد که رهبر انقلاب در دیدار با اساتید فرمودند که در روند تحول بنیادین در علوم انسانی نه می شود تعجیل کرد و نه تند رفت.
دقیقا. فلذا اینگونه است که ما با دستوری صحبت کردن مخالفیم و معتقدیم باید با جامعه دانشگاهی اقناعی برخورد کرد. تعجیلی هم که رهبری فرمودند ناظر به همین شرایط و از این قبیل رفتارهای خام و نپخته است. نمیشود به واسطه خروجی جلسه ای که با تعداد اعضایی محدود درباره سرفصل دروس علوم سیاسی تصمیم گرفته توقع داشت که اساتید علوم سیاسی ما هم بگویند “سمعا و طاعتا” و بپذیرند و توقع باشد که علوم سیاسی هم اسلامی بشود! من خودم به تغییری که در سرفصل انجام شد اشکال دارم، مضاف بر اینکه برخی تغییرات فقط در عنوان بوده و آن چنان به متون و روح کلی کاری نداشته است.
رهبرانقلاب در دیدار با اساتید فرمودند، در کنار کاری که شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام میدهد، مطلع شدم که کارهای خودجوشی هم در حال انجام است و اساتید بسیاری در این زمینه فعال شدند. مصداق یکی از این روندهای خودجوش مجموعه کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی است که خود شما در آن به عنوان دبیر شورای سیاست گذاری مشغول به کار هستید. این فرمایشات رهبری را چقدر دل گرم کننده برای آینده میدانید؟
در ابتدا باید بگویم که مطالبه مقام معظم رهبری از این گروه های خودجوش و اساتید فعالی که احساس دغدغه کردند این بود که صراط یکی بشود. این دقیقا روی دیگر حرفی است که درباره تغییر سرفصل دروس علوم سیاسی زدیم. من به نظرم یک روی سخن رهبری به شورای عالی انقلاب فرهنگی بود که نباید عده ای محدود را دور هم جمع کند و در اتاق دربسته و بدون در نظر گرفتن شرایط بخواهد علوم انسانی را متحول کند. به نظر من وظیفه شورا باید هدایت و حمایت باشد. متاسفانه بعضا مشاهده می شود دستگاه های مسئول به جای آن که به فعالیت ستادی بپردازند خود وارد فعالیتهای صفی شده اند؛ در حالی که فعالیتهای خودجوش هستند که باید بازوی ستاد باشند تا به محصول برسیم.
همان طور که شما فرمودید، یک نمونه از همین حرکتهای خودجوش در حال انجام، آن چیزی است که ظرف دو سال گذشته در مجموعه “کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی” در حال انجامش هستم. ما در کنگره، ۳۹ مرکز فعال را مشارکت داده ایم. یک شورای سیاستگذاری برای این مجموعه تعریف شده که در زیرمجموعه آن یک دبیرخانه علمی و شورای علمی داریم. در شورای علمی، ۱۱ کمیسیون داریم. تاکنون ۲دوره از این کنگره برگزار شد که در تدارک برگزاری سومین دوره نیز هستیم. در کنار همه اینها یک جایزه جهانی هم داریم که به بهترین نظریهها در زمینه علوم انسانی اسلامی داده می شود. سال گذشته از حضرات آیات جوادی آملی و مصباح یزدی تقدیر شد و به پاس تلاشهای آیت الله علیرضا اعرافی به خاطر ارائه نظریه اسلامی تعلیم و تربیت؛ حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس موسویان به خاطر ارائه نظریه بانکداری اسلامی و پروفسور العالم چودهاری (از اردن) به خاطر ارائه نظریه روش شناسی و اقتصاد، جوایز ویژهای به آنها تعلق گرفت.
در کنگره اول که بیشتر گفتمان سازی در آن مطرح بود، ۶۳۶ مقاله به دبیرخانه ما رسید که ۹۲ مقاله در سطح علمی پژوهشی، پذیرفته شد. در کنگره دوم که وارد جزئیات و کاربردیسازی علوم انسانی اسلامی شدیم، نیز از ۴۲۱ مقاله تعداد، ۱۱۱ مقاله پذیرش شد. تاکنون ۲ همایش ملی تحت عنوان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را هم برگزار کردهایم که یکی با محوریت پیشرفت و دومی با محوریت عدالت بود. برای همایش اول ۲۱۷ مقاله به دست ما رسید. در دومین همایش هم که با تاکید بر عدالت بود ۲۴۱ مقاله رسید که ۶۱ مقاله پذیرش شد. در حال حاضر متون تولید شده در این همایشها در مرحله آمادگی برای چاپ هستند. ۳ نظریه برتری هم که جوایز را به خود اختصاص داده اند به زودی در قالب کتاب چاپ شده و در معرض نقد و ارزیابی اصحاب فکر و علم قرار می گیرند. ما اعتقاد داریم که مسیر درست اسلامی کردن علوم انسانی، از همین طریقی است که در پی گرفته ایم چرا که زایش طبیعی در حال انجام است و هیچ کس به صورت دستوری در راه قدم نگذاشته است. حوزه و دانشگاه که در اینجا باید عرض کنم دانشگاه های مهم شهرستانها و نه تهران در این زمینه درگیرند و تولید مقاله می کنند. مقالات داوری و پخته می شوند. بعدا قرار است در مرکز نوآوری و نظریه پردازی در معرض چالش جدی قرار گیرند و تکمیل تر شوند و به صورت طبیعی از مبانی به تولید علم برسیم و اینها در حل مسائل مورد آزمون قرار گیرند و قدرت تبیین و پیش بینیشان سنجیده شود.
از تفکرات مخالف و معارض با علوم انسانی اسلامی نیز بهره گرفته اید یا خیر؟
بهره گیری بدان معنا که مسئولیتی در کنگره بگیرند نه اما اگر مقاله ای به ما برسد که به صورت مستدل مبانی ما را به چالش بکشد و نقد کند، با آغوش باز استقبال میکنیم؛ چون موجب رشد کار ما خواهد شد. در همین مسیر در سال گذشته چندین نشست سنگین علمی در دانشگاهها برگزار شد که اصلا سخن در آن در نفی و اثبات موضوع بود.ما اعتقادمان این است که افراد دغدغه مند گمنام زیادی در جای جای کشور هستند که باید شناسایی شوند تا بتوان بر اساس توانمندیهایشان، ایفاء مسئولیت کنند.. به طور مثال رهبر انقلاب درباره تحقق نقشه جامع علمی کشور، مشخص شدن سهم هر دانشگاه را مطالبه کردند. همین کار باید در بحث علوم انسانی هم انجام بشود و برای مجموعه ها و افراد تعیین نقش صورت بگیرد.