دسته‌ها
اخبار

حوزه‌ علمیه در سیاست‌گذاری آموزش و پرورش حضور پیدا کند

مصاحبه اختصاصی خبرنگار خبرگزاری مهر با دکتر ذوعلم؛ به گزارش خبرنگار مهر، سومین کنگره علوم انسانی اسلامی در آبان‌ماه سال جاری برگزار می‌شود. کمیسیون «آموزش و پرورش و تحول بنیادین علوم انسانی»، کمیسیونی است که با هدف بررسی وضعیت موجود و مطلوب آموزش و پرورش در تحول و ارتقای علوم انسانی از سومین دور این کنگره شکل گرفته است. بی‌گمان یکی از مؤلفه‌های اساسی که در این باره باید مورد بازنگری قرار گیرد مناسبات بین حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش در راستای دست‌یابی به علوم انسانی اسلامی است.

از همین رو گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام علی ذوعلم که در سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۱ مشاور وزیر آموزش و پرورش بوده و دبیری ستاد همکاری حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش را بر عهده داشته، انجام داده ایم. در این گفت‌وگو مناسبات بین این دو نهاد در محورهایی هم‌چون آموزش منابع انسانی، آموزش و برنامه درسی، فعالیت‌های پژوهشی و عرصه تربیتی و تبلیغی مورد بازکاوی قرار گرفته است. گفتنی است این گفت‌وگو، گام اول از مجموعه گفت‌گوهایی است که خبرگزاری مهر با همکاری کمیسیون «آموزش و پرورش و تحول بنیادین در علوم انسانی» و «مؤسسه اشراق» برگزار می‌کند.

*همان‌ طور که مستحضرید سومین کنگره بین‌المللی علوم انسانی اسلامی قرار است آبان‌ماه ۱۳۹۴ برگزار شود. از سومین دوره برگزاری این کنگره که تحول بنیادین در علوم انسانی را  دنبال می‌کند  کمیسیونی تحت عنوان «آموزش و پرورش و تحول بنیادین در علوم انسانی» شکل گرفته است. یکی از مسائلی که این کمیسیون پیگیر آن است، بررسی نسبت حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش جهت حرکت در مسیر دستیابی به علوم انسانی اسلامی است؛ در واقع ما در صدد این مهم هستیم که چگونگی مناسبات  حوزه‌های علمیه با آموزش و پرورش در راستای  تحول در علوم انسانی را واکاوی و بررسی کنیم. با توجه به چنین قصدی، اولین سؤال مقدماتی که به ذهن می‌رسد، این است که  شما برای آموزش و پرورش چه نقش و جایگاهی در راستای تحول بنیادین در علوم انسانی تعریف می‌کنید؟ آیا از اساس آموزش و پرورش می‌تواند در چنین عرصه‌ای وارد شود؟

از شما و دست‌ اندرکاران کنگره تشکر می‌کنم که به نقش آموزش و پرورش در تحول علوم انسانی نیز توجه دارید و آن را مهم تلقی می‌کنید. در واقع اگر ما به زمینه‌ها و بسترهای تحول در علوم انسانی بپردازیم این بسترها را در دو سطح عینی و علمی می‌توان طبقه‌بندی کرد. ما برای تحول بنیادی در علوم انسانی  فقط به فعالیت‌ها و فرایندهای نظری نیاز نداریم بلکه به نوعی بازنگری و بازسازی در انگیزه‌ها و نگرش‌ها و رفتارها و اهداف نیاز داریم؛ مقولاتی از جنس مقوله دوم در آموزش و پرورش رقم می‌خورد. در واقع کسانی که وارد دانشگاه و دانشکده‌های علوم انسانی می‌شوند، یک دوره دوازده ساله را در آموزش و پروش رسمی و عمومی سپری کرده‌اند. شاکله ذهنی و نگرش‌ها و باورهایی که در دانش‌آموزان شکل گرفته، سابقه و سرمایه‌ای است که آن‌ها با آن وارد دانشگاه می‌شوند. بنابراین اگر در نظام آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت اسلامی به معنای واقعی کلمه و در سطوح عمیق آن تحقق پیدا کند، تا اندازه‌ای زمینه را برای تحول در علوم انسانی فراهم می‌کند.

برای این‌که مطلب روشن‌تر شود، ابتدا باید منظور از «تحول در علوم انسانی» را شرح دهیم. اولین گام در تحول علوم انسانی این است که علوم انسانی رایج را که علوم برخاسته از نگرش ماتریالیستی و سکولاریستی است، مورد نقد قرار دهیم و این علوم را به منزله علوم حقیقی، اصیل و راه‌گشا نپذیریم. این تلقی از علوم انسانی موجود، مستلزم این است که نگرش ما نسبت به غرب اصلاح شود و غرب را به درستی بنگریم و دریابیم. بخش قابل توجهی از نگرش دانش‌آموزان ما نسبت به تاریخ و تمدن غرب، مواجهه غرب با اسلام، پیشینه نگاه غرب به جهان اسلام و به‌ویژه کشور ما، در آموزش و پرورش شکل می‌گیرد. بنابراین اگر دانش‌آموزان ما در مدرسه به چنین زیرساخت‌هایی به نحو مطلوب دست پیدا کنند و نگرش درستی نسبت به تفکر غربی و علوم انسانی اومانیستی پیدا کنند، این زمینه برای دوره دانشگاه آن‌ها فراهم می‌شود و نگاه مقلدانه‌ای به علوم انسانی نمی‌یابند.

البته آنچه در بادی امر به‌نظر می‌رسد این است که نهاد آموزش و پرورش در این زمینه، مصرف‌کننده است؛ به این معنا که دانش و بینشی را که به دانش‌آموزان منتقل می‌کند، بین نخبگان و در فضای علمی جامعه شکل گرفته و از این فضا، به آموزش و پرورش سرریز می‌کند. حال اگر آن فضای علمی، به ادبیات عمومی دانشگاه و به‌ویژه گرایش‌های غیرانتقادی در دانشگاه منحصر شود، خودبه‌خود همان علوم انسانی ترجمه‌شده در  دانشگاه، به آموزش و پرورش منتقل می‌شود ولی اگر آموزش و پرورش از سرمایه و ذخیره‌های معرفتی حوزه‌های علمیه استفاده کند، این نهاد نیز می‌تواند کمک کند و ظرفیت‌هایی ایجاد نماید.

همان گونه که بیان شد تأثیر آموزش و پرورش در این زمینه، بسیار جدی است، هرچند تاکنون خیلی جدی گرفته نشده است و تا کنون بیشتر همان بعد مصرف‌کنندگی آموزش و پرورش در عرصه علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته است اما فکر می‌کنم که ما می‌توانیم این نگاه عمیق را نسبت به تأثیر آموزش و پرورش  در تحول علوم انسانی بیشتر مورد تأمل قرار دهیم. تأثیری که توأمان وجوه سلبی و ایجابی را می‌تواند شامل شود؛ به واسطه تعلیم و تربیت اسلامی می‌تواند زیرساخت‌های ذهنی، روانی و رفتاری دانش‌آموزان را شکل دهد و از سوی دیگر در زمینه نگرش انتقادی به مبانی نظری، تمدن و سبک زندگی غربی این نقش را آموزش و پرورش  پیگیری کند. در نهایت باید بگویم ما پیش از هر چیز باید باور داشته باشیم آموزش و پرورش می‌تواند در حوزه تحول در علوم انسانی نقش‌آفرینی کند و چنین نقشی را منطقی بشماریم.

*حوزه‌های علمیه چه ظرفیت‌ها و وظایفی در قبال آموزش و پرورش دارند و چه بستر هایی را برای حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی  می‌توانند فراهم کنند؟

باید ببینیم تعریف ما از حوزه‌های علمیه و رسالت آن‌ها چیست؟ یک نگاه حداقلی به حوزه‌های علمیه وجود دارد که غالباً در خود حوزه‌ها نیز همین نگاه جریان دارد و آن این است که حوزه‌های علمیه عهده‌دار مباحث فقهی و کلامی و علوم اسلامی به معنای خاص و مضیق کلمه هستند و فقط در زمینه مباحث متداول و رایج در حوزه‌های علمیه که از قبل نیز وجود داشته و سابقه‌ای تاریخی دارد، باید ورود پیدا کنند. در مقابل، نگاه دیگری وجود دارد که برای حوزه‌های علمیه یک رسالت هدایت‌گری برای کل جامعه و در عرصه‌های گسترده‌تری قائل است، با توجه به عرصه‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی معتقد است که حوزه‌های علمیه باید در همه عرصه‌ها حضور داشته باشد و معارف و ارزش‌های اسلامی را در همه عرصه‌ها بسط دهند و تحقق ببخشند که این نگاه دوم، نگاه اصیل و درستی به نظر می‌رسد. رویکردی که نگاه جامع و منظومه‌واری به رسالت حوزه‌های علمیه دارد و چنین نگاهی موجب شد انقلاب اسلامی شکل بگیرد و پیش رود. از خاستگاه چنین نگاهی به حوزه‌های علمیه، این نمود عظیم اجتماعی به‌وجود آمد. در سایه این نگاه هدایت تربیتی جامعه، تقویت زیرساخت‌های نظری و طراحی ساختارهای تربیت اسلامی و نیز گسترش باورها و ارزش‌های دینی در توده مردم، برعهده حوزه‌های علمیه است. با توجه به نقش آموزش و پرورش و تاثیر گسترده‌ای که این نهاد در تعلیم و تربیت جامعه دارد، قطعا حوزه‌های علمیه باید بخش قابل توجهی از ظرفیت خود را به آموزش و پرورش اختصاص دهند.

اگرچه متأسفانه این مهم تاکنون تحقق پیدا نکرده است ولی به هرحال شرط لازم برای تحول واقعی در آموزش و پرورش همین است. اگر حوزه‌های علمیه این وظیفه و رسالت را نسبت به آموزش و پرورش رسمی و عمومی احساس کنند و قائل به آن باشند، می‌توان امیدوار بود به بایسته‌ها و نقطه مطلوب نزدیک شویم. حوزه‌های علمیه در تأمین سرمایه انسانی آموزش و پرورش، در نظریه‌پردازی و دانش‌افزایی در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی، در طراحی نظام‌ها و برنامه‌های تربیتی و حتی در راهبردهای مدیریتی آن می‌توانند حضور فعال و جدی داشته باشند. در واقع این تلقی از مناسبات بین حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش باید مطرح شود و باور پیدا کرد که بدون استفاده از ظرفیت آموزش و پرورش رسمی و عمومی، تحقق رسالت حوزه‌های علمیه مقدور نیست.

*«ستاد همکاری حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش» مأموریت‌ها  و آئین‌نامه‌هایی را تنظیم کرده است که بر اساس آن حوزه‌های علمیه موظف‌اند در چهار محور با آموزش و پرورش  همکاری داشته باشد. این محور‌ها از سنخ همان کارویژه‌هایی است که شما نیز اشاره کردید. این عرصه‌ها عبارت است از: ۱)آموزش منابع انسانی، ۲)آموزش  و برنامه درسی، ۳)فعالیت‌های پژوهش‌محور و ۴)عرصه تربیتی و تبلیغی. به نظر شما پرداختن به کدام یک از این محورها اهمیت بیشتری دارد و در اولویت قرار می‌گیرد؟ چرا؟

این محورهایی که مطرح شده است، کاملا به‌هم مرتبط است؛ یعنی اگر حوزه‌های علمیه در زمینه رشد و توان‌مندی علمی و عملی منابع انسانی آموزش و پرورش ورود پیدا کند و در همین محور، وظیفه و رسالت خود را به‌درستی ایفا بکنند، خودبه‌خود در آن سه حوزه دیگر هم تأثیرات قابل مشاهده‌ای می‌گذارد. بر همین اساس من فکر می‌کنم محور اول، یعنی «ارتقاء منابع انسانی» در قیاس با محورهای دیگر اولویت دارد.  در خود نهاد آموزش و پرورش برای اموری هم‌چون برنامه‌ریزی درسی و فعالیت‌های پژوهشی، بخش‌های مختلفی وجود دارد و کارشناسان متخصص و ممحضی در این زمینه‌ها وجود دارند که باید سازمان‌دهی شوند، به باورها و نگرش‌های صحیح‌تری برسند و توان‌مندی‌های لازم در آن‌ها ایجاد شود تا خودبه‌خود آن‌چه در برنامه‌های آموزشی و پرورشی تولید می‌کنند، بیش از پیش در راستای ارزش‌های اسلامی و انقلابی قرار گیرد.

در زمینه «ارتقاء منابع انسانی»، رویکردی وجود دارد که سامان‌دهی کار را در حد و حدود یک‌سری روابط بین‌بخشی و محدود مناسبتی یا فصلی تعریف کنیم؛ برای مثال در طی سال چند اردوی آموزشی برگزار شود یا دوره‌های کوتاه‌مدت آموزشی برای کسانی که تمایل دارند در این دوره‌ها شرکت کنند، برگزار شود. این یک برنامه حداقلی است، نگاه چاره‌ساز و درمان‌کننده‌ای برای کاستی‌ها نیست اما اگر با یک چاره‌اندیشی اساسی، حوزه‌های علمیه، مراکزی را با هم‌کاری آموزش و پرورش تأسیس کنند تا در آن مراکز، در سطح گسترده و لایه‌های عمیق‌تر این تأثیرگذاری در آموزش منابع انسانی تحقق یابد، می‌توان امید بیشتری به حل این مشکل داشت. به‌خصوص اگر حوزه‌های علمیه در برنامه‌ریزی و محتوادهی به دانشگاه فرهنگیان که مرکز اصلی تربیت منابع انسانی برای سازمان آموزش و پرورش است، حضور پیدا کنند قطعا این تأثیرگذاری گسترده‌تر خواهد شد و می‌تواند نیاز ما را تا اندازه‌ای تأمین کند.

در کنار این محور البته عرصه تربیتی تبلیغی نیز عرصه بسیار مهمی است. در حال حاضر آموزش و پرورش حتی در زمینه کتاب‌های دین و زندگی نیز چندان از ظرفیت حوزه‌های علمیه استفاده نمی‌کند. در حقیقت می‌شود گفت آن آمادگی کارشناسی و توان‌مندی فنی و علمی که باید در حوزه‌های علمیه شکل گیرد و سازمان‌دهی شود تا حوزه‌های علمیه بتوانند به آموزش و پرورش کمک شایانی کند هنوز حداقلی است و با حد مطلوب، فاصله زیادی دارد.

در عین حال عرض کردم  در هر کدام از محورهایی که مورد اشاره قرار گرفت، حوزه‌های علمیه رسالتی دارند و چنان‌چه در آن زمینه ورود پیدا کنند می‌تواند بر سایر محورها تأثیر بگذارد.

*مایل‌ایم نظرتان را به‌طور خاص در مورد حوزه‌های دانش‌آموزی و حوزه‌های ویژه معلمان جویا شویم؟ یک نظر این است که باید چنین ظرفیت‌های مستمر و متمرکزی را به‌موازات کارگاه‌ها و اردوهای آموزشی که برنامه‌هایی مناسبتی و بدون پیوستگی است، راه‌اندازی کرد. نظر شما درباره این پیشنهاد بدیل چیست؟

ما تاکنون به این بحث به‌عنوان یک بحث حاشیه‌ای پرداخته­ایم نه به ‌عنوان بحثی که در متن برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری آموزش و پرورش حضور پیدا کرده باشد. در حوزه‌های علمیه نیز وضع به همین منوال است. ما در متن سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های کلان حوزه‌های علمیه و در سطوحی مانند شورای عالی حوزه‌های علمیه شاهد تحرک جدی در این رابطه نیستیم. اگر بخواهیم قدری بلند‌مدت‌تر و با یک دیده آینده‌نگر به این قضیه بپردازیم به نظر می‌رسد حوزه‌های علمیه  باید در تأسیس رشته‌های تخصصی و تربیت طلاب فاضل و عاملی که بتواند به طور تخصصی در عرصه آموزش و پرورش  فعالیت کنند سرمایه‌گذاری کند. ما رشته‌های متعددی از جمله علوم تربیتی داریم که در سطح کارشناسی‌ ارشد و دکترا نیاز به گرایش‌بندی و تعریف تخصص دارند. رشته فلسفه تعلیم و تربیت که به مبادی و مبانی فلسفی تربیت رسمی و غیررسمی می‌پردازد و رشته‌هایی هم‌چون مدیریت آموزشی، برنامه‌ریزی درسی، برنامه‌ریزی آموزشی، سیاست‌گذاری آموزش و پرورش، اقتصاد آموزش و پرورش، جامعه‌شناسی آموزش و پرورش از جمله رشته‌های تخصصی تعریف‌شده‌ای است که اگر حوزه‌های علمیه در این حوزه‌ها با رویکردی اسلامی حضور پیدا نکنند، قطعا نمی‌توانند نقش بایسته‌ای را که بر دوش دارند، ایفا کنند.

عرض من این است که باید به سراغ ایده‌ها و پیشنهادهایی برویم که ممکن است در حال حاضر بسیار بعید شمرده شود و دور از نظر جلوه کند. ممکن است بعضی با یک استفهام انکاری بگویند مگر حوزه‌های علمیه موظف‌اند در این عرصه‌ها ورود نمایند؟ ولی ما فکر می‌کنیم با یک نگاه جامع و حداکثری نسبت به رسالت حوزه‌های علمیه، این نهاد بی‌بدیل باید در این زمینه‌ها ورود کند و کارهای تخصصی علمی و زیربنایی صورت دهد. ما هنوز در سطح ۳ و ۴ حوزه‌های علمیه که رشته‌های تخصصی از قبیل فقه و کلام تعریف می‌شود، نمی بینیم که رشته تعلیم و تربیت جایی داشته باشد! مدیران حوزه‌های علمیه باید این وظیفه را برای خودشان قائل باشند که زمینه‌ای بسازند و امکاناتی فراهم کنند تا متقاضیان و طلبه‌های توان‌مند و با استعدادی که داوطلب‌اند، بتوانند به طور منسجم به رشته‌های تعلیم و تربیت ورود پیدا کنند؛ چه در قالب تربیت نیروهای متخصص به ‌صورت آزاد و غیررسمی، چه در قالب بورسیه کردن نیروهای آموزش و پرورش برای ادامه تحصیل در رشته‌ علوم تربیتی در حوزه‌های علمیه، چه در زمینه برنامه‌های تلفیقی که حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش به صورت مشترک برنامه‌ریزی می‌کنند و چه به صورت تربیت رسمی طلاب در سطوح عالی حوزه در قالب راه‌اندازی رشته‌هایی مانند فلسفه تعلیم و تربیت، سیاست‌گذاری آموزش و پروش، فقه تربیتی و… .

ما امروز در حوزه‌های علمیه قم، مشهد، اصفهان و دیگر شهرها با ظرفیت‌ها و توانمندی‌های انکارناپذیری روبه‌رو هستیم که نیاز به شناسایی و سازمان‌‌دهی دارد. امروز  ظرفیت بسیار زیادی داریم و مؤسسات حوزوی گوناگونی به گونه ای سامان‌یافته و ساختارمند به مباحث تخصصی در علوم انسانی می پردازند. در این بین، رشته تعلیم و تربیت بایستی بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد و حوزه‌های علمیه باید به گسترش این رشته بپردازد. در حال حاضر در بعد نظریه‌پردازی برای آموزش و پرورش کارهایی شروع شده و انجام گرفته که البته هنوز تا نقطه مطلوب فاصله دارد. نظرات و ایده‌پردازی‌هایی که در قالب کتاب و همایش عرضه شده است و می‌تواند دست‌مایه‌ای باشد برای ورود به متن سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی‌های کلان و مدیریت آموزش و پرورش؛ یعنی به این آثار به عنوان کتاب‌هایی در قفسه کتابخانه و به عنوان یک منبع مطالعاتی صرف نگاه نگاه نشود بلکه به لوازم و اقتضائات عملیاتی‌کردن آن‌ها بپردازیم.

همچنین باید اضافه کنم من در مجموع بر همه راهکارهایی که شما آوردید، تأکید دارم و راه‌اندازی حوزه برای معلمان و دانش‌آموزان را به موازات برگزاری کارگاه‌های آموزشی، دوره‌های دانش‌افزایی و آموزش‌های ضمن خدمت پیشنهاد می‌کنم. این‌ها جزو سرفصل‌هایی است که در ستاد همکاری حوزه‌های و آموزش و پرروش تدوین شده و وجود دارد و امروز در بعضی از استان‌ها در قد و قواره محدودی تجربه شده است. از خیل یک میلیون نفری فرهنگیانی که در آموزش و پرورش مشغول‌اند، درصد قابل توجهی از آن‌ها بسیار علاقه‌مند هستند که در کنار کارهایی که در مدرسه انجام می‌دهند با معارف اسلامی آشنا شوند یا آموزش‌های جدی‌تر حوزوی ببینند و به صورت عمیق‌تری با آموزه‌های اسلام درباره تعلیم و تربیت آشنا شوند. اگر حوزه‌های علمیه از این فرصت استفاده کند و با یک برنامه‌ریزی دقیق و نیازسنجی صحیح، اولویت‌های معارف اسلامی که برای معلمان مفیدتر است را احصاء و سازمان‌دهی کنند و سپس در یک فضای معنوی و معرفتی حوزوی این‌ معارف را آموزش دهند و نیازها را برطرف سازند، بسیار اثرگذار خواهد بود. یعنی آن آموزگار یا دبیر در عین حالی که کار حرفه‌ای خودش را در آموزش و پروش انجام می‌دهد با یک فضای حوزوی هم ارتباط دارد و دائما بین این دو فضا رفت و آمد می‌کند و از این طریق بر فضای آموزش و پرورش تاثیرگذار است و رنگ و بوی معارف و فرهنگ اسلامی را تقویت می‌کند.

حتی برای دانش‌آموزان علاقه‌مند و مستعدی که برنامه درسی رسمی برای‌شان ساده است و پاسخ‌گوی ظرفیت‌های آنان نیست، می‌توان آموزش‌های تدریجی و نرم حوزوی داشت، فارغ از این‌که در آینده بخواهند وارد حوزه علمیه بشوند یا نشوند. به هر حال تجربه چنین برنامه‌های آموزشی بسیار مفید و مؤثر است. بنابراین من هر چند با اولویت کارهای منسجم و متمرکز ولی تمام این راهکارهایی که شما فرمودید را قبول دارم و فکر می‌کنم می‌شود چنین ایده‌هایی را پیگیری کرد.

این نکته را هم باید متذکر شوم که در ستاد همکاری‌های حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش هم که از حدود ۸ سال قبل آغاز به کار کرد و فعال شد، به تدریج ایده‌ها و پیشنهادات باارزشی گردآوری و طراحی شده ولی اجرای این طرح‌ها و ایده‌ها، مستلزم پیگیری کافی، پشتیبانی جدی و عزم راسخ مدیریتی در حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش است که امیدواریم إن‌شاالله به‌تر از گذشته انجام شود.

*یکی دیگر از محورهای این همکاری، محور «آموزش و  برنامه درسی» است که شما نیز اشاره فرمودید. ذیل این محور می‌توان از فعالیت‌هایی همانند تالیف کتاب‌های درسی جدید، نقد کتب‌های درسی فعلی و بهینه‌سازی زبان‌آموزی با اولویت آموزش زبان عربی نام برد. اقدام دیگری که می‌تواند ذیل این محور دنبال شود، بازنگری در شیوه‌های تدریس در مدارس و اقتباس از روش‌های تدریس حوزوی مثل مباحثه است که فقدانش در آموزش و پرورش محسوس است. از این منظر می‌خواهیم نظر شما را در رابطه با اهمیت هر یک از این محورها جویا شویم و بدانیم کدام یک به نظر شما اولویت بیشتری دارد؟ و علاوه بر اقداماتی که نام برده شد،  شما چه ایده‌ها و پیشنهادهای دیگری را ذیل محور «آموزش و  برنامه درسی» اضافه می‌فرمایید؟

در بحث برنامه درسی و کتاب‌های درسی ابتدا باید بگویم که نقد کتاب‌های درسی موجود، کار چندان دشواری نیست. هر مقدار هم روی کتاب‌های درسی کار کنیم و برای‌اش وقت صرف شود، باز جای کار بیشتر وجود دارد. مهم این است که ما بتوانیم به موازات پیشنهادات سلبی، سراغ ایده‌های ایجابی برویم. بتوانیم با یک نگاه تخصصی و علمی به غنی‌سازی کتاب‌های درسی کمک کنیم. به هر حال تألیف کتاب درسی، کار بسیار ظریف، پیچیده و دشواری است. چرا که شما باید بتوانید با توجه به سطح رشد دانش‌آموز، آن مفاهیم را به بیان و زبانی که دانش‌آموز بتواند آن را دریابد و درک کند، برگردانید. به‌ خصوص که اگر بخواهید این برنامه درسی و این کتاب درسی را با یک رویکرد فکرمحور و بینش‌ساز منتقل کنید نه این که دانش‌آموز فقط حفظ کند و امتحان بدهد. بنابراین نیاز است حوزه‌های علمیه در چنین زمینه‌هایی توانمندی بیابند تا بتوانند اضافه بر نقد کتاب‌های درسی موجود، در نگارش کتاب‌های جای‌گزین یا ویرایش دیگری از همین کتاب‌ها و برنامه‌ریزی درسی نیز مشارکت فعال داشته باشند.

یک نکته دیگر که باید عرض کنم این است که ما نباید حضور حوزه‌های علمیه را فقط در تالیف کتاب‌هایی مثل «آموزش قرآن»، «دین و زندگی» و «پیام‌های آسمانی» محدود کنیم. تجربه‌ای که در تشکیل گروهی شامل فضلا و  اساتید حوزوی و دانشگاهی برای تألیف کتاب درسی جامعه‌شناسی پشت سر گذراندیم، می‌تواند مبنا قرار گیرد و در بازتألیف سایر کتاب‌های درسی با برطرف‌کردن ضعف‌های‌­اش، استفاده شود. تدوین این کتاب، در بازنگری و بازنویسی کتاب‌های جامعه‌شناسی دوره متوسطه خیلی موثر واقع افتاد، حتی در تألیف کتاب‌های علوم تجربی نیز می‌توانیم از فضلا و پژوهشگرانی که در حوزه‌های علمیه و دانشگاه در بحث علم دینی و روش‌های طرح مسائل علوم تجربی به گونه‌ای که بعد عقیدتی و ایمانی دانش‌آموزان را تقویت کند، استفاده کنیم و همان‌طور که اشاره کردم، حوزه‌های علمیه نیز باید توجه جدی به این زمینه‌ها داشته باشند. اگر ما اعتقاد داریم علم دینی ممکن و مطلوب است و بین آموزه‌های معتبر تجربی و آموزه‌های مستند دینی، تضادی نیست، پس باید به این مسأله نیز پاسخ دهیم که برای مثال، کتاب زیست‌شناسی یا زمین‌شناسی رشته علوم تجربی در دوره متوسطه را چگونه بنویسم که برای دانش‌آموز، تشویش عقیدتی یا سستی در ایمان به دنبال نداشته باشد.

تجربه‌های جهانی فراوانی نیز در این زمینه وجود دارد. در بعضی از کشورهای غربی، نهادهای دینی به دنبال این بودند که بتوانند پیش‌فرض‌ها و نگاه‌های الحادی به طبیعت را از کتاب‌های درسی حذف کنند و به یک نگاه الاهیاتی بپردازند. ما کسانی مثل دکتر مهدی گلشنی را در فضای دانشگاهی‌مان داریم که در این زمینه، صاحب نظر است و مدت‌ها کار کردند و می‌توانند راهبری چنین رویکردی را به عهده بگیرند.

می‌خواهم این نکته را عرض کنم که در کنار همکاری و تعاملی که باید بین حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش شکل بگیرد، یک ضلع سومی را هم باید اضافه کنیم و آن ضلع، دانشگاهی‌ها و دانشگاه‌های ما هستند؛ یعنی نخبگان متعهد و انقلابی دانشگاه‌های ما و اساتید دانشمندی که رویکردشان نسبت به علوم انسانی، یک رویکرد اسلامی است. آن‌ها هم باید در آموزش و پرورش حضور فعال‌تر و مشارکت قوی‌تر داشته باشند. در حقیقت می‌خواهم عرض کنم که سه ضلع «آموزش و پرورش»، «دانشگاه» و «حوزه‌های علمیه» در عرصه تحول بنیادین علوم انسانی باید با هم دیده شود، این‌ها را نمی‌توان از یکدیگر جدا کرد. متأسفانه هنوز یک هم‌کاری و تعامل سامان‌یافته و نظام‌مند بین این سه قطب علمی و پرورشی در جامعه شکل نگرفته است.

در باب روش‌های تدریس نیز باید گفت بعضی شیوه‌های تدریس حوزوی در نظام آموزشی دانشگاه و آموزش و پرورش بی‌شک قابل استفاده است. روش مباحثه که شما مطرح کردید و مشارکت‌دادن دانش‌آموزان در فرایند آموزش به این معنا که ما دانش‌آموزان را در یادگیری، منفعل و فقط مصرف‌کننده علم تلقی نکنیم بلکه یک فضای آزاداندیشی و فکرمحور  در کلاس‌های درس ایجاد شود. در فضای آموزش و پرورش باید پرسش‌گری علمی توسط دانش‌آموزان تشویق شود و کار علمی گروهی بین دانش‌آموزان شکل گیرد و تقویت شود. اضافه بر این، باید شیوه‌های ارزش‌یابی تحصیلی اصلاح شود و کارآمدی در کار گروهی نیز در ارزش‌یابی‌ها مورد توجه قرار گیرد.

دخیل‌ کردن دانش ‌آموزان و آماده ‌کردن فضای مشارکت برای دانش‌آموزان با استعداد جهت دست‌یاری معلمان نیز از جمله روش‌هایی است که باید مورد توجه قرا گیرد. این رویه هم، رویکرد بسیار مهمی است که در حوزه‌های علمیه جاری است؛ طلبه‌ها پس از این که درسی را فرا گرفتند، با فاصله کمی همان درس را به طلبه‌های رده پائین‌تر آموزش می‌دهند. در واقع به‌طور هم‌زمان هم یاددهنده و هم یادگیرنده‌اند. ما در آموزش و پرورش هم می‌توانیم  این کار را بکنیم. در این زمینه تجربه‌های موفقی در دنیا وجود دارد که متأسفانه ما هنوز در آموزش و پرورش به آن‌ها نپرداخته‌ایم.

مقام معظم رهبری در دیداری که در سال ۱۳۸۵ با معلمان داشتند مطرح کردند که آموزش و پرورش ما باید از حالت روزمرگی و اسارت در چهارچوب روش‌های متحجر و منسوخ خارج شود. به‌واقع همین‌طور است. ما باید روش‌های منسوخ را شناسایی و نوسازی کنیم. این‌که رهبری تعبیر به نوسازی نظام آموزشی کردند، تعبیر بسیار دقیقی است که در این زمینه، حوزه‌های علمیه می‌توانند به آموزش و پرورش کمک کنند.

*راه‌اندازی مدارس تخصصی آموزش علوم انسانی مانند «فرهنگ»، «فائزون» و… یکی از ایده‌هایی است که درسال‌های اخیر حرکت رو به رشدی داشته است. به نظر جناب‌عالی حوزه‌های علمیه در مورد رشد و توسعه چنین ایده‌ای چه عملکرد ویژه‌ای می‌توانند داشته باشند؟ آیا شما پیشنهاد می‌کنید که حوزه‌های علمیه در راستای تحول بنیادین علوم انسانی، اقدام به راه‌اندازی و پشتیبانی فکری و اجرایی از چنین مدارسی بکنند؟

کارهای خوبی در برخی از استان‌ها انجام گرفته و مدارس وابسته به حوزه‌های علمیه تأسیس شده است ولی قالب ارتباط این مدارس با حوزه‌ها در حد حضور یک روحانی در مدرسه برای اقامه نماز جماعت یا تقویت برنامه‌های جنبی مدرسه، محدود و متوقف مانده که خود این وضع یک آسیب جدی است؛ یعنی اگر ما تلقی‌مان را از مدارس وابسته به حوزه‌های علمیه به این حد، تقلیل دهیم، یک نوع انحراف از قضیه است که پیامدهای منفی زیادی دارد. ما نیاز داریم حوزه‌های علمیه بر اساس نظریه‌های مقبول در عرصه تعلیم و تربیت اسلامی به ارائه الگوهای کاربردی برای مدرسه بپردازند. نیاز داریم به الگوهای اجرایی برای مدرسه‌داری دست یابیم. نیاز داریم خود مفهوم «مدرسه» را بازتعریف کنیم و بار دیگر به این سؤال پاسخ دهیم که «مدرسه چیست؟»

آیا مدرسه یعنی محیطی که دانش‌آموزان را آن‌جا می‌بریم تا با یک نظام مبتنی بر آئین‌نامه، ارزش‌یابی و نمره و… به کودکان نظم ذهنی و رفتاری بیاموزیم؟ همان برداشتی که امروز از مدرسه وجود دارد یا این‌که می‌توانیم با نگاهی نوآورانه مبتنی بر مبانی اسلامی و ناظر به تجربه‌های تاریخی و تربیتی خود، مدرسه را از نو تعریف کنیم؟ این بازتعریف هنوز پیش روی ما نیست و پاسخ درخوری برای این سؤال نداریم که مدرسه اسلامی چیست؟ و چه هدف و ویژگی باید داشته باشد؟

 اگر دست‌یابی به این تعریف را  از حوزه‌های علمیه انتظار داشته باشیم و با این غرض و در این چارچوب به تأسیس مدرسه بپردازیم، این نگاه، نگاه درستی است. بی‌شک آموزش و پرورش به مدارس تخصصی نیاز دارد؛ یعنی دانش‌آموزان ما بتوانند در چنین مدارسی به نحو تخصصی‌تری به مباحث علوم انسانی بپردازند. شاید انتظار اول از حوزه‌های علمیه همین است که در چنین زمینه‌هایی ورود پیدا کنند. البته در نظر گرفتن چنین هدفی به این معنا نیست که نقش حوزه‌های علمیه در مدارس دیگر را نادیده بگیریم.

در مدارس تخصصی آموزش علوم انسانی، همان‌طور که شما اشاره کردید باید تعریفی عمیق‌تر و فراتر از بحث ظواهر و مناسک مطرح گردد که البته نیاز به مقدماتی دارد. از جمله این مقدمات این است که حوزه‌های علمیه باید خود را در قبال تولید علوم انسانی اسلامی و تحول در علوم انسانی مسئول و دارای رسالت تلقی کنندکه متأسفانه در این زمینه کاستی‌های زیادی داریم. البته از طرف دیگر نیز باید در سطح مدیریت کلان نظام، حمایت‌های جدی‌تری از حوزه‌های علمیه سامان گیرد تا بتوانند به این مطالبات پاسخ دهند. این‌ها مسائل به هم پیوسته‌ای است که با یک نگاه کلان و جامع باید دیده شود. دید ما باید از نگاه‌های مقطعی و راه‌حل‌های وصله‌پینه‌ای فراتر رود؛ باید یک نگاه منظومه‌وار، راهبردی وآینده‌نگر داشته باشیم و از امروز برای بیست، سی سال بعد برنامه‌ریزی کنیم، نه این‌که ایده‌هایی مطرح شود و در یک دوره یکی، دو ساله به صحنه عمل آمده و بعد به خاطر این که زمینه‌ها و امکانات‌اش، فراهم نبوده است، دچار چالش شود و نابه‌سامانی دیگری ایجاد کند. باید مراقبت کنیم که در این زمینه با یک نگاه راهبردی  و مبنایی به قضیه بنگریم و تا زمانی که از نظر فکری، برنامه‌ای و منابع انسانی، لوازمش مهیا نشده است، اقدامی صورت نگیرد.

*از دیگر وظایفی که حوزه‌های علمیه در قابل نهاد آموزش و پرورش دارند، برطرف‌کردن نیازهای علمی و فعالیت‌های پژوهشی است. این موضوع به‌ویژه در نظریه‌پردازی اسلامی در باب تعلیم و تربیت نمود دارد. حوزه‌های علمیه به‌خصوص در سال‌های پس از انقلاب اسلامی که از امکانات وسیع‌تری برخوردار شدند و از سوی دیگر با توجه به برپایی نظام اسلامی، وظایف بیشتری نیز بر عهده دارند، باید به طور پیوسته، فنی، جامع و کارآمد در صدد رفع مسائل و نیازهای علمی تعلیم و تربیت برآید. حال وقتی به فضای فعلیمطالعات تربیتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم متأسفانه هنوز جای یک «تفسیر تربیتی» از قرآن کریم یا «سیره تربیتی» به معنای خاص کلمه خالی است یا «فقه‌التربیه» در فضای عمومی حوزه‌های علمیه با اقبال مواجه نشده است و مراکز انگشت‌شماری به این مهم، مشغول‌اند. در حالی که چنین اموری لااقل با توجه به لوازم و مقدمات روش‌شناختی‌اش، در اصل بر عهده حوزویان است. چنین نیازهایی که در واقع هم‌چنان بی‌پاسخ مانده و این برای ما جای گلایه است. نظر شما در این رابطه چیست؟ به نظر شما چه  باید کرد که حوزه‌های علمیه گام جدی و بایسته‌ای را در این مسیر بردارند و این نیاز معرفتی را برطرف کنند؟

پیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشته باشیم که کارهای زیادی انجام گرفته که بسیار مؤثر و قابل دفاع بودند. در زمینه «تفسیر تربیتی» ما تفاسیری داریم که در همین پانزده، بیست سال گذشته تالیف شده که رویکردشان تربیتی بوده است و می‌توان این تفاسیر را به مربیان و معلمان که در سطح بالاتری هستند، معرفی کرد، لذا رویکرد تربیتی در تفاسیر و مطالعات قرآنی وجود دارد و کارهایی در این باب انجام گرفته است ولی انتظارات، به حق  بالاست، این انتظارات گسترده، انتظارات بسیار درستی است و باید متناسب با این انتظارات، حرکات پرشتاب‌تر و عمیق‌تری انجام گیرد که نیاز به یک سری زیرساخت‌های علمی و مدیریتی دارد که به‌تدریج در حوزه‌های علمیه شکل می‌گیرد و البته که سرعت و کارآمدی آن در حد مطلوب نیست و نیاز به بازنگری و بازسازی‌هایی دارد. به هرحال مدیریت حوزه‌های علمیه مانند مدیریت یک اداره کوچک دولتی نیست که با ابلاغ یک بخش‌نامه دگرگون شود. یک نهاد ریشه‌دار بسیار گسترده و مستقل است که پیشینه بسیار سابقه‌داری دارد، لذا اصلاح، تکمیل و ارتقای آن باید از درون بجوشد که اقتضائات خودش را دارد و به سهولت میسر نیست.

درباره نظریه‌پردازی اسلامی در حوزه تعلیم و تربیت باید بگویم در حال حاضر دیدگاه‌های مختلفی که درباره تعلیم و تربیت اسلامی مطرح است، هرکدام با مبانی، رویکرد و روش ویژه‌ای وارد این عرصه شدند اما این سؤال پیش‌رو است که کدام یک از این روش‌ها، معتبرتر است؟ آیا ما باید لزوما از دانش فلسفه و از مسیر فلسفه تعلیم و تربیت انتظار داشته باشیم که تعلیم و تربیت اسلامی را به دست دهد؟ آیا به واسطه رویکرد فقهی و از مسیر فقه تربیتی باید به تعلیم و تربیت اسلامی دست یابیم؟

در بحث روش‌شناسی تولید تعلیم و تربیت اسلامی باید به یک روش موثق و معتبر برسیم. خود من فکر می‌کنم با آن دیدگاهی که استاد بزرگوار ، آیت‌الله  جوادی آملی  ارائه کردند، تا حدی به این روش‌شناسی پاسخ داده شده است. ایشان در کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، دو منبع عقل و نقل را به‌عنوان دو منبع همتا و هماهنگ با یکدیگر، مورد توجه قرار می‌دهند و ما در تولید نظریات تعلیم و  تربیت اسلامی هنوز از الگویی که ایشان ارائه کردند، استفاده نکرده­ایم. از نظر روش کار هم باید متذکر شوم اگر حوزه یا دانشگاه، هر یک به تنهایی به این مسأله بپردازند، به نظر می‌رسد نمی‌تواند به یافته‌های معتبری برای جامعه علمی بیانجامد.

بحث «وحدت حوزه و دانشگاه» در این‌جا بسیار مهم است. به گونه‌ای باید به کارهای تحقیقاتی و پژوهشی مشترک بپردازیم که این هم‌کاری بتواند به یک نگاه جامع‌نگر منتج شود و از ظرفیت‌های هر دو استفاده شود. انتقال این دیدگاه به مرحله عمل و اجراکردن این راهبرد به گونه‌ای که راهگشا باشد و بتواند مسائل را حل کند، کمتر مورد توجه جدی قرار گرفته است. دست‌یابی به نظریه‌های اسلامی تعلیم و تربیت به این برمی‌گردد که حوزه‌های علمیه و دانشگاه به طور متفق و مشترک و با جدیت به مسأله تعلیم و تربیت اسلامی بپردازند. و از سوی دیگر نیز آموزش و پرورش باید این استقبال و مطالبه را داشته باشد و از حوزه و دانشگاه برای حل مسائل خود بهره‌برداری کند.

 اگر بخواهم این بخش را جمع‌بندی کنم آن کار مشترک پژوهشی و نظریه‌پردازی که اشاره کردید، باید مبتنی بر یک روش‌شناسی متقن و معتبر و در سایه رویکردی هم‌دلانه صورت گیرد؛ چنین مقدماتی است که می‌تواند ما را در این جهت کمک کند. ما در عرصه نظریه‌پردازی برای تعلیم و تربیت اسلامی به یک نوع اجتهاد علمی نیاز داریم که بتواند با نگاه استنباطی به مسأله بپردازد. با توجه به شرایط تاریخی، نیازهای زمان و اقتضائات جغرافیایی و فرهنگی،  فرصت‌ها و تهدیدها، ظرفیت‌ها، توان‌مندی‌ها و چالش‌هایی که داریم را شناسایی کند و سپس در مرحله دوم برای استخراج و طراحی الگوهای آموزشی و پرورشی که بدیلی برای الگوی کنونی  است، دست یابد؛ وبرای دست‌یابی به چنین مطلوبی چاره‌ای نداریم جز این که به اجتهاد عملی بپردازیم.

ما تاکنون بیشتر به اعمال تغییرات و اصلاحاتی در همین الگوهای آموزش و پرورشی غربی مشغول شده‌ایم و هنوز به این مرحله عمیق و بلندمدت ورود پیدا نکرده‌ایم که چگونه کل این ساختار و نظام قابل تحول است؛ به تعبیر دیگر بیش از این که به تحول بیاندیشم، به اصلاح مبادرت ورزیده‌ایم. در بحث از  آسیب‌شناسی نظام آموزش و پرورش، ما تنها با این آسیب که مبانی نظری اسلامی، آن‌ چنان که باید در این نظام لحاظ نشده، روبه‌رو نیستیم بلکه آسیب‌های متعدد دیگری نیز وجود دارد که باید

همه را دید و در صدد اصلاح آن‌ها برآییم.

در نهایت این نکته را عرض کنم که ما به یک طرح تحول جامع، کارآمد و اثربخش نیاز داریم. سند تحول بنیادین آموزش و پرورش تا حدی این کار را انجام داده ولی هنوز کامل نشده است. ما به یک نقشه بلندمدت و هم‌چنین یک مدیریت و نظارت کارآمد برای اجرا کردن سند تحول بنیادین آموزش و پرورش نیاز داریم. تحول نظام آموزش و پرورش نیازمند مقدماتی است که از جمله این مقدمات، آماده‌سازی و آموزش نیروی انسانی است؛ به بیان روشن‌تر ما نمی‌توانیم با مجموعه‌ای از مدیران، کارشناسان و دست‌درکارانی که چارچوب فکری آن‌ها در فضایی مغایر و ناهماهنگ با فضای سند تحول بنیادین شکل گرفته است، انتظار داشته باشیم که آن‌ها نظام را تغییر دهند، پس در درجه اول باید این تغییر در نظام اندیشه‌ای و بینش‌ها و گرایش‌های خود مدیران و دست‌درکاران ایجاد شود.

*یکی دیگر از مناسباتی که بین حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش برقرار است، عرصه تربیتی و تبلیغی می‌باشد. روشن است که حوزه‌های علمیه فارغ از قضیه علوم انسانی اسلامی نیز باید توجه ویژه‌ای به این عرصه داشته باشد و در جهت رشد اخلاقی و معنوی دانش‌آموزان تلاش کند. ولی این قضیه در ذیل تحول بنیادین علم انسانی از این جهت ضرورت دوچندانی می‌یابد که هر معرفتی بر هر نفسی نمی‌نشیند و هر علمی از هر نفسی بر نمی‌خیزد. در واقع افرادی که برای تحصیل و تولید علوم انسانی اسلامی گام برمی‌دارند بایستی به لحاظ نفسانی نیز مراقبت‌هایی داشته باشند. نمی‌توان از نفسی که با بی‌نظمی یا شهوت‌رانی مأنوس شده است، توقع داشت در سایه علم اقامت گزیند. با توجه به اثر تهذیب نفس بر علم‌یابی که گاه با عنوان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت نیز از آن یاد می‌شود این سؤال مطرح می‌شود که حوزه‌های علمیه چگونه باید رسالت تربیتی و تبلیغی خودرا ایفا کنند تا یکی از لوازم علمی‌تر شدن فضای آموزش و پرورش مهیا شود؟

اشاره‌ای که به تهذیب نفس کردید، بسیار مهم است. در نظام مدرن آموزشی، چنین منطقی از اساس اعتبار و معنایی ندارد. اگرچه در دهه‌های اخیر بعضی از نظریه‌پردازی‌های انجام شده در عرصه‌های مدرن تعلیم و تربیت به برنامه‌های درسی معنوی توجه کردند ولی این نگاه نیز با رویکردی که ما به معنویت و اخلاق داریم، فاصله زیادی دارد. ما در منابع دینی به دفعات مشاهده می‌کنیم که تقوا، پاکی و طهارت نفس، زمینه‌ای برای فراگیری عمیق‌تر و مؤثرتر فراهم می‌کند. منتها در این زمینه باید به برنامه‌ها و فعالیت‌هایی فکر کنیم که از درون بجوشد، به‌طور واقعی شکل گیرد و از رفتارهای ریاکارانه و مصنوعی دوری کرد. این زمینه از زمینه‌هایی است که گاهی ورود رسمی به آن و درست‌کردن جایگاه قانونی برای آن از اساس تأثیرش را از بین خواهد برد. به بیان دیگر ما به یک ارتقاء فرهنگ آموزشی نیاز داریم، «فرهنگ آموزشی» غیر از «نظام آموزشی» است. اگر چه این‌دو با هم تعامل دارند ولی یکی نبوده و این‌همانی ندارند.

ما تاکنون به بحث نظام آموزشی و اقتضائات آن بسیار توجه کرده‌ایم ولی تحول در فرهنگ آموزشی،  هنوز چندان مورد توجه قرار نگرفته است. بی‌شک بهبود فرهنگ آموزشی به برنامه‌ریزی و پشتیبانی نیاز دارد و در عین حال از بدنه نظام آموزش و پرورش و حوزه‌های علمیه باید شکل گیرد و رشد پیدا کند. تا وقتی که یک مسئول، کارشناس، مدیر مدرسه یا معلم به این باور نرسند که تهذیب نفس و نزدیکی به فضائل اخلاقی و دوری از رذائل اخلاقی در صحن مدرسه با توجه به اقتضائات و ظرفیت‌هایی که این سن و سال دارد، ممکن و شدنی است و چنین هدفی، یک رسالت اساسی و ضروری برای مدرسه تلقی  می‌شود، ما در این صحنه توفیقی نمی‌یابیم؛ پس در ابتدا باید این ذهنیت نابه‌جا را از بین برد. ما  در ادبیات رسمی و روزمره‌مان تعابیر خاصی در مورد معلمان به‌کار می‌بریم که گویای نگاه خاصی به این صنف است. معلمی را شغل انبیاء می‌دانیم و برای معلم، منزلتی ویژه و شأنیتی معنوی قائل هستیم. منتها سبک زندگی امروزی، اقتضائات و پیامدهایی را برای ما ایجاد کرده است. گسترش نهادها و ابزارهای جدید که همه فضای جامعه ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، چالش‌های جدی هستند که بر سر این راه قرار دارند.

با توجه به محدودیت‌های پیش‌رو این سؤال مطرح است که چه الگوها و فرایندهایی را باید تعریف کنیم تا بتواند این بعد را رشد دهد و در تربیت اخلاقی و معنوی توفیقاتی بیابیم؟ آیا برای تعریف این فرایندها، سرمایه‌گذاری فکری و انسانی لازم صورت می‌گیرد؟ حتی در بعضی از حوزه‌های علمیه نیز میزان دغدغه‌ای که نسبت به آموزش مواد درسی رایج و رسمی وجود دارد، به همان میزان به مقولات معنوی توجه نمی‌شود. آیا کسانی که در مقام طراحی این فرایندها هستند، به تبعات و لوازمش توجه دارند؟ آیا حداقل در مورد خود و در سیره فردی‌شان، این ارزش‌ها و رویکردها را لحاظ می‌کنند؟ در پاسخ به این سوالات، گاه واقعیاتی وجود دارد که با آن‌چه باید باشد، فاصله بسیار دارد و وظیفه و رسالت سنگینی بر عهده ما می گذارد.

طرح این پرسش‌ها در حدی که گفته شود و یادآوری گردد حتماً  لازم است ولی توجه دارید که به صرف گفتن و نوشتن و انتقادکردن نیز لزوما کاری صورت نمی‌گیرد و دردی درمان نمی‌شود. امیدواریم خدای متعال به همه کسانی که در جایگاهی قرار دارند توفیق دهد به این مباحث به صورت جدی‌تری بیاندیشند و احساس مسئولیت بکنند و وظیفه خود را به خوبی انجام دهند. به ما نیز توفیق دهد که بتوانیم درک عمیق‌تری از رسالت بسیار بزرگی که بر دوش آموزش و پرروش، حوزه‌های علمیه و دانشگاه است، بیابیم و این رسالت را به نحو به‌تری دنبال کنیم. امیدواریم این بحث‌ها بتواند به نتیجه برسد و نسل جوان و انقلابی و دغدغه‌مند ما که این مطالبات را مطرح می‌کنند و زمینه‌ای برای توجه بیشتر می‌آفرینند، در این راه ببالند و به ثمر بنشینند.

______________________________

گفتگو از: اعظم آصف‌نیا و حمیده شریفی‌نیا