دسته‌ها
اخبار

برگزاری کرسی نظریه پردازی با عنوان آسیب شناسی گفتمان های هویتی در دوره مدرن ایران در مرکز پژوهش های صدرا

سومين کرسی نظریه پردازی از سلسله کرسی های نظریه پردازی در عرصه مسائل فرهنگی واجتماعی ايران با عنوان “آسیب شناسی گفتمان های هویتی در دوره مدرن ايران” در تاريخ شنبه 22/1/1388 با حضور جمعي از صاحب نظران كشور در محل مركز پژوهش هاي فرهنگي و اجتماعي برگزار گرديد. در اين نشست آقاي دكتر ابراهيم توفيق مدرس گروه جامعه شناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي پیش درآمد بررسی آسیب شناختی مسئلة هویت ملی ( که به جبر خصلتی نورماتیو و فونکسیونالیسی دارد) را تبیین معرفت شناختی مسئلة هویت بطور کلی در ایران معاصر دانست که علیرغم سویة همزمانی آن، ضرورتا بعدی در زمانی دارد. چنین تبیینی تنها از طریق دستیابی به آنچه ریکرت و به دنبال او ماكس وبر، “ربط ارزشی” می نامد، امکان پذیر است. یعنی آن آگاهی منتشر در همه ی سطوح حیات اجتماعی که پدیده های اجتماعی را به هم متصل می سازد و در سطحی استعلایی، وضعیت تاریخی-اجتماعی معینی را رقم می زند، قطع نظر از این که این ربط ارزشی ناظر بر نظم و انسجام یا آشوب و انشقاق، اجماع یا تشتت، سوژه پذیری یا سوژه گریزی، هویت وحدت بخش یا بحران و یا حتی فروپاشی هویت جمعی باشد.
از نظر دكتر توفيق علوم انسانی و اجتماعی در ايران تا کنون از آن ویژگی برخوردار نبوده اند تا بتوانند بدون “پیش قضاوت ارزشی” (به معنای وبری) به تولید چنین معرفتی بپردازند. در نتیجه علوم اجتماعی در ایران نه قادر به تجزیه و تحلیل انتقادی-بازتابانه ی گفتمان های هویتی دوران معاصر بوده است و نه از ابزار و لوازم نظری و روشی ای برخوردار است تا به سنجش نحوه ی تاثیر گذاری آن ها بر متن اجتماعی (فرآیند سوژه سازی آحاد مردم به ملت) و اشکال و ویژگی های واکنش زیست بوم های اجتماعی در مقابل سوژه سازی بپردازد. چیرگی بی چون و چرای تجربه گرایی و شبه پوزیتیویسم بر مطالعات و تحقیقات اجتماعی ايران، شاهد مدعای این وضعیت است که در بهترین حالت، امکان مشاهده ی غیر تاریخی سطح واقعیت را بوجود می آورد.
دكتر توفيق در ادامه به وجود دو گفتمان هويتي در ايران دوره مدرن اشاره كرد: یعنی گفتمان مشروطه و گفتمان سنتی، كه از منظر ایشان هر دو بازتاب دهندة وضعیت منفعلانه در ساخت جهانی و سلسله مراتبی مدرنیته هستند و هر دو بر اساس تعیین نسبت خود با گفتمان شرق شناسی تعین می یابند. این هر دو بر اساس تبیین نخبه گرایانه وضع موجود بعنوان وضعیت انحطاط با ارجاع به یکی از منابع تاریخی برسازندة هویت ایرانی، یعنی ایران باستان و دین، که اصیل و دست نخورده مفروض گرفته می شوند، به تعیین نسبت با غرب می پردازند تا از این رهگذر، شرایط خروج از وضعیت انفعال در ساخت مدرنیته را ترسیم کنند. اگر گفتمان باستان گرایانة مشروطه احیاء شکوه و عظمت ایران را در غربی شدن، یعنی خروج از وضعیت دیگربودگی و عقب ماندگی، مي بيند گفتمان سنتی با وارونه سازی گفتمان شرق شناسی، باقي ماندن در دیگر بودگی ، را مبنای برون رفت از وضعیت انفعال در تقابل با غرب می بیند. تبیین و ضع موجود به مثابه ی غیر اصیل و منحط، آن ها را در موضعی معارض و براندازانه نسبت به وضع موجود قرار می دهد. نتیجة فرآیندهای دولت و ملت سازی متناظر با این گفتمان ها، تضعیف، به حاشیه راندن و یا فرو پاشی همة آن ساخت های اشرافی (اشرافیت زمیندار-قبیله ای، وتجاری و…) بوده است که در دوران سنت، نقش حائل میان رعایا و قدرت سیاسی را ایفا می کرده اند. با این حال دولت مدرن از زمان تشکیل آن، نه به لحاظ گفتمانی و نه به لحاظ عملکرد قادر به درنوردیدن زیست بوم های اجتماعی نبوده است. همزمانی دخالتگری آمرانه و ضعف ساختاری دولت، باز سازی و تقویت ساخت ها و نهادهای نخستینی چون خانواده، قومیت، مجامع مذهبی را در پی داشته است که به مراجع اصلی سوژه گریزی و بازسازی هویت های ترکیبی فرودست تبدیل شده اند.
این نهادها و ساخت های نخستین به شکل بسیار موفقیت آمیزتر از ساخت های برخاسته از فرآیند مدرنیزاسیون، قادر به تطبیق خود با وضعیت دائما تحول یابنده بوده اند که با ایجاد هویت های ترکیبی، فضاهای امن تر و با ثبات تری را در اختبار اعضاء خود قرار داده اند تا نهادهای دولت-ملت. لذا بنظر می رسد بررسی مسئله ی هویت ملی جز از طریق تحلیل و تبیین این هویت های ترکیبی و فضاهای اجتماعی حامل آن ها، امکان پذیر نباشد.
بعد از سخنان آقای دکتر توفیق، اساتید حاضر در جلسه به نقد وبررسی دیدگاه های ارائه شده پرداختند که قرار شد این نقدها در اصلاح وتکمیل بحث مزبور مورد استفاده قرار گیرد.