علی اصغر نصرتی
یکی از پایه های اساسی توسعۀ هر جامعه، رشد و توسعۀ علمی است. بدین معنا که محوریت دانش در نظام توسعۀ جامعه سبب میشود نقش عوامل فردی، وهمی و غیرقاعدهمند در فرآیند رشد جامعه کاهش یافته وتوسعۀاجتماعی، هرچه بیشتر با عقلانیت، استدلال و قاعدهمندی همراه باشد. در نظام علمی، علوم انسانی نقش پایهای برای سایر علوم داشته و تعیینکنندۀ جهت، چهارچوب علمی و معیارهای کارآمدی و سودمندی آنهاست. با شکلگیری جامعۀ اسلامی و پیدایش نهادهای اجتماعی و سیاسی لازم، انتظار این بود و هست که علوم انسانی اسلامی نیز شکل گیرد تا نظام علمی، همپای دیگر نظامهای اجتماعی،نقش خود را در تأمین نرمافزار مورد نیاز جامعۀ اسلامی، ودر مقیاس کلانتر تمدن اسلامی، ایفا نماید. موانع وعواملی، ناشی از شرایط تحمیلی بیرونی و ضعفها و نارساییهای داخلی، موجب شدهاند که این اتفاق نیفتد و همچنان خلأ علوم انسانی اسلامی بر جبین جامعۀ اسلامی خودنمایی کند؛ ازاینرو این مقاله در تلاش است به واکاوی این موانع و عوامل دست زند. موانع و آسیبها در دو دسته نظری و عملی مدنظر قرارگرفتهاند، که گزارشی از موانع عملی و مرتبط با زمینههای اجتماعی در پی خواهد آمد.
ضعف تخصیص منابع
یکی از موانعی که زیاد تکرار میشود و درست هم هست، عدم تخصیص منابع مالی کافی به علوم انسانی است. در همه دنیا این گونه است که درصدی از تولید ناخالص ملی را به این مسئله اختصاص میدهند. در کشورهای توسعهیافته حدود سه درصد تولید ناخالص ملی به این مسئله اختصاص پیدا میکند؛ ولی در کشور ما این رقم تا سالهای اخیر کمتر از دهم درصد تولید ناخالص ملی بوده است. علاوه بر این مشکل این است که از همان مقدار اعتباری که تخصیص پیدا میکند، استفاده مناسب صورت نمیگیرد؛ ازاینرو باید حاکمیت؛ یعنی مجموعه تصمیمگیران به این بخش اهتمام بیشتری داشته باشند.
جایگاه تحقیق و محقق
نسبت به جایگاه تحقیق و محقق میتوان چند عامل مهم که مانع تولید علم میشود را بیان کرد:
الف)مدرکگرایی: یکی از این موانع، «مدرکگرایی» است. امروزه برای کسب شأن اجتماعی باید به دانشگاه رفت و مدرک گرفت. حال آنکه مدرکگرایی، یکی از موانع مهم تولید علم است؛ زیرا این نوع هدفگذاری، انسان را کور و کر میکند و استعداد جوانانی را که از پشتوانۀ فرهنگی بالایی برخوردارند و باید تمام تعاریف و مفاهیم را زیر سؤال ببرند زائل میکند. قطعاً چنین جوانانی برای اینکه مدرک بگیرند باید قالبهای علمی غرب را در جایگاه مرجعیت علمی بپذیرند. این امر، مدرکگرایی را تشدید میکند و این دور باطل بهصورت گستردهتر، تکرار میشود؛ یعنی دقیقاً در همان سالهایی که دانشپژوه باید سراغ مفاهیم عمیق فرهنگی برود عمر خود را صرفاً در پی کسب مفاهیم و اخذ مدرکی میگذراند که با هنجارهای جامعۀ خود کمتر تناسب دارد. حاکمیت علم و تکنولوژی غربی از یکسو و وجود اساتید قوی و احیاناً وابسته و نیز گرایش به مدرک از سوی دیگر، زمینه را برای تشبّه روزافزون جوانان به معیارهای بیگانه فراهمتر میکند. فراگیر شدن این نوع معیارها باعث میشود حضور حوزویان در عرصۀ دانشگاه نیز زمانی رسمیّت یابد که از سر تخاصم و چالش با این هنجارها در نیایند و این قالب را به تمامی بپذیرند. طبیعی است در چنین فضایی، تا چه اندازه میتوانند در ایجاد و توسعه نهضت علمی، موفق باشند.