دکتر قاسم ابراهیمی پور
فیلسوفان تجربهگرا به دنبال استفاده از روشهای علوم طبیعی، در علوم اجتماعی بودند. بر این اساس تفاوت علوم طبیعی و انسانی، تفاوت در درجه و نه تفاوت در نوع خواهد بود. طبیعتگرایان، پدیدههای اجتماعی را همچون پدیدههای طبیعی، قانونمند تلقی میکنند و از آنجایی که قانونمندی در علوم طبیعی، پیشبینی را ممکن میسازد و اساساً یکی از اهداف مهم در علوم طبیعی پیشبینی است؛ طبیعتگرایان با اِعمال روش علّی در بررسی و تحقیق پدیدههای اجتماعی، درصدد کشف قوانین آنها بودهاند تا بتوانند پدیدههای اجتماعی را قابل پیشبینی سازند و از این طریق به مهار و کنترل دست یابند. بر مبنای طبیعتگرایی، تبیین، هدف اولیه و پیشبینی و کنترل، اهداف ثانویه نظریه هستند. در مقابل طبیعتگرایان، دیدگاه دیگری نیز مطرح است که با نفی کامل سیطرۀ علوم طبیعی و در پیش گرفتن سبک تحلیلی، بر معنا، بستر تاریخی، توجه به متن، تأویل و فهم تأکید دارد. در این دیدگاه انسان با ویژگیهایی مانند اختیار، ارزشها و معنا سروکار دارد که از بُعد سوبژکتیو برخوردارند. بر این اساس، پدیدههای اجتماعی قاعدهمند و معنادارند؛ ازاینرو فقط میتوان آنها را فهم کرد نه پیشبینی و کنترل. از این منظر، هنگامی که با رفتار و آداب انسان سروکار داریم ناچار باید دربارۀ آنها فرضیات معناکاوانه بدهیم نه فرضیات علّی یا ساختاری. ارزیابی این تفسیرها نیز نه از طریق استقرا بلکه از طریق بررسی سازگاری درونی آنها و مطابقت آن با کردار و گفتار عاملان صورت میگیرد. جریان فکری دیگری که در مقابل دو رویکرد فوق قرار داشته و حدود ده قرن پیش از این رویکردها شکل گرفته، جریان فلسفه اسلامی است. در این نوشتار به دنبال بررسی ظرفیتهای رویکرد تفهمی و ویژگیهای آن در این مکتب فکری هستیم؛ بنابراین، پرسش اصلی این پژوهش آن است که رویکرد تفهمی از دیدگاه فلاسفه اسلامی چه ویژگیهایی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش با مروری گذرا بر منابع و ابزار معرفت در فلسفه اسلامی، با روش تحلیلی انواع کنش و سطوح تفسیر از دیدگاه فلسفه اسلامی را بررسی کردهایم.
جایگاه علوم انسانی
فارابی با قرار دادن علم مدنی در زمره علوم عملی از یک سو به جدایی علوم طبیعی و علوم انسانی نظر دارد و از سوی دیگر پدیدههای اجتماعی را معنادار شمرده و ظرفیت رویکرد تفهمی را برای علوم انسانی ایجاد میکند. علوم عملی در مقابل علوم نظری، راجع به هستیهایی بحث میکند که با ارادۀ انسان ایجاد شده و قوام آنها به ارادۀ انسان بستگی دارد.فارابی بر این باور است که یکی از وجوه تمایز انسان از سایر حیوانات، نیاز او به زندگی اجتماعی است؛ ازاینرو او را حیوان مدنی نامیده است؛ بنابراین برای مطالعۀ رفتار او علم مستقلی شکل میگیرد که مبادی عقلانی و افعال و ملکاتی که به وسیله آنها انسان به سوی کمال سیر میکند را مورد مطالعه قرار میدهد. علم مدنی به دو بخش تقسیم میشود:
بخش اول در مورد تعریف سعادت، تشخیص سعادت حقیقی از سعادتپنداری، طبقهبندی رفتار، منشأ رفتار و پیامدهای رفتار بحث میکند و بخش دوم، راههای رساندن جامعه به سعادت حقیقی را مورد بررسی قرار میدهد.
منابع و ابزار معرفت
از دیدگاه فلاسفۀ اسلامی، معرفت از منابع و ابزار متنوعی بهره میبرد که هر یک به سطحی از واقعیت معطوف بوده و همان سطح را بررسی میکند و براساس آن، نظریههای متنوعی کشف خواهند شد که نسبت به منبعی که از آن بهره بردهاند از عمق و سطح متفاوتی برخوردارند. هر دسته از این نظریهها از منبع و ابزار متناسب با خود برخاسته و به وسیله نفسالامر مناسب خود نیز مورد آزمون قرار خواهند گرفت. ابزارهای معرفت با توجه به قوای ادراکی انسان در یک تقسیم کلی عبارتند از: حس، خیال، وهم، عقل و قلب که براساس آن، چهار راه برای دستیابی به شناخت وجود خواهد داشت که عبارتند از: حس، عقل، تزکیه و وحی.
حس: انسان به وسیله حس به عالم خارج علم پیدا میکند. البته تنها اندکی از معلومات آدمی محسوس است.موضوعاتی که به وسیله حس شناخته میشوند، مربوط به عالم طبیعت و دارای خصوصیات زمانی و مکانی خود است.حس به توصیف ظاهر پدیده بسنده میکند و قادر به نفوذ در عمق آن نیست.درنتیجه، راه حس مستقل نبوده و هیچگاه به تنهایی ارزش علمی ندارد. حس حتی قادر به ابطال فرضیهها نیست و آنچه به آن ارزش میدهد همان شناخت عقلی است.