گفت وگو با دکتر ابراهیم دادجو
جناب آقای دکتر ابراهیم دادجو، عضو هئیت علمی و مدیر گروه معرفت‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی است. وی پس از فراگیری دروس سطح حوزه و اخذ مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد، مدرک دکتری خود را در رشتۀ فلسفه از دانشگاه تهران اخذ نموده است. دکتر دادجو مشغول نگارش کتابی با عنوان فلسفۀ علوم انسانی ـ اسلامی است. در مقدمۀ این کتاب بیان شده است که کتاب در تلاش برای طرح نظریه‌ای واقع‌بینانه دربارۀ علوم انسانی ـ اسلامی است که بتوان از آن همچون «نقشۀ راه» استفاده کرد. باید دقت کرد که عنوان این کتاب فلسفۀ علوم انسانی اسلامی نیست، بلکه فلسفۀ علوم انسانی ـ اسلامی است؛ یعنی فلسفۀ علومی که انسانی و درعین‌حال اسلامی است. این معیت به واسطۀ معادل گرفتن عقل مشترک با فطرت در نظر ایشان به تحقق پیوسته است. آنچه در ادامه از زبان ایشان بیان شده بسط همین معناست.

 جناب آقای دکتر چرا به «نقشۀ راه» برای علوم انسانی ـ اسلامی روی آورده‌اید؟
زیرا علوم انسانی ـ اسلامی در کلیت خود هنوز به بار ننشسته‌اند و البته این وضع در مورد علوم انسانی فعلی صادق نیست. این علوم نخست به ثمر نشستند، سپس فلسفۀ آنها به وجود آمد، اما علوم انسانی ـ اسلامی اکنون نیازمند فلسفه‌ای است که بتواند پیش از تولید آن علوم، «نقشۀ راه» تولیدشان را ترسیم کند. چنین طرحی نیازمند کسانی است که به علوم انسانی، علوم اسلامی، فلسفۀ اسلامی و غرب و به‌ویژه فلسفۀ علم آگاه باشند.
آیا اساساً چنین علومی ممکن است؟ آیا برای تولید چنین علومی به جای عقل یا تجربه، باید به متون اسلامی متوسل شد؟
اکنون در وضعی هستیم که به لحاظ علمی امکان تولید علوم انسانی ـ اسلامی را پذیرفته‌ و از چون و چرا دربارۀ آن گذر کرده‌ایم. اکنون باید گام به گام از این موضوع هم که می‌توان مستقیماً و از درون متونی دینی به علوم انسانی ـ اسلامی راه یافت بگذریم. علوم درون‌دینی فقط نزد معتقدان به یک دین خاص پذیرفته می‌شود، حال آنکه مقصود ما تولید علومی است که همۀ انسان‌های دارای تعقل سلیم مطابقت داشتن آنها بر واقع را می‌پذیرند. علوم درون‌دینی شاید بتوانند علومی آرمانی باشند و آرمان‌شهری بسازند، اما نمی‌توانند همگان اعم از معتقدان و غیر آنها را خطاب قرار دهند. چنین تصوری خام و متعصبانه و از سر ناآگاهی نسبت به علوم است. در مقابل می‌توان واقع‌بینانه به دنبال علومی بود که هم «اسلامی» باشند و هم عموم انسان‌ها را خطاب قرار دهند. چنین نظریه‌ای تولید علوم انسانی ـ اسلامی را با صرف توسل به متون دینی ناممکن می‌داند. نقطۀ آغاز تولید علوم انسانی ـ اسلامی باید چیزی باشد که همۀ انسان‌ها اعم از مسلمان و غیرمسلمان در پذیرش آن مشترک هستند و آن «ذاتیات آدمی» است؛ یعنی «سرشت مشترک انسان‌ها در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها» که در ادبیات دینی اسلامی «فطرت» نامیده می‌شود. این فطرت حتی مقدم بر دین آدمی است و ما نیز اسلام را به دلیل آنکه سازگار با فطرت است پذیرفته‌ایم.
با اتکا به فطرت می‌توانیم به علومی دست یابیم که در توافق با واقع و سازگار با فطرت مشترک همۀ انسان‌ها و ازاین‌رو نزد عموم انسان‌ها پذیرفتنی باشد. جای خرسندی است که خود دین اسلام نیز تصریح کرده که روی آوردن انسان‌ها به دین حقیقتاً ناشی از فطرت آنهاست. اسلام، که دین حقیقی است، بر وفق فطرت آدمی است؛ بنابراین جستجوی علم مبتنی بر فطرت در حقیقت جستجوی یک علم انسانی ـ اسلامی است.

دیدگاه ها غیر فعال شده اند.