پنج ساله شدن فصلنامه صدرا برای من و همکارانم حقیقتاً خوشحالکننده است. پنج سال قبل که انتشار صدرا آغاز شد، تصور روشنی از آینده آن نبود و گمان نمیرفت این فصلنامه به موقعیت علمی کنونی برسد؛ اما بحمدالله با تلاشهای دوستانم، خصوصاً سردبیر محترم، جناب آقای دکتر معینیپور و البته با همراهی خوب و كمنظیر جمع کثیری از استادان حوزه و دانشگاه، هماکنون صدرا به یک نشریه زنده، باطراوات و پویا تبدیل شده است که برای نوآوریهای آن نمیتوان حدی در نظر گرفت. مشابه این حس را درباره خود کنگره بینالمللی علوم انسانیِ اسلامی دارم که امسال چهارمین دوره آن برگزار میشود. در گذشته این نگرانی وجود داشت که اگر ما به هر دلیل توان ادامه این حرکت را نداشته باشیم، کار متوقف شود؛ اما هماکنون علوم انسانیِ اسلامی مسیر حرکت خود را پیدا کرده و چه ما باشیم و چه نباشیم، انشاءالله این حرکت تا حصول نتایج مورد انتظار، استمرار خواهد یافت.
خارج از تعارف، مهمترین انگیزه ما از انتشار صدرا، باز کردن باب آزاداندیشی در ساحت علوم انسانی است. حکایت تحجر در علوم انسانی و تحمیل افکار تاریخ گذشته غرب بهعنوان تنها نسخه شفابخش برای انسان و جامعه انسانی، حکایتی بسیار تلخ، اما واقعی است. امروز نهفقط نقد افکار رسوبکرده، بلکه نوآوری و حرف تازه زدن در علوم انسانی، جرمی نانوشته محسوب میشود که کمترین مجازات آن، زدن برچسب بیسوادی بر پیشانی افراد است. من خود بارها با خودکامگیِ بعضی استادان غربگرا در مواجهه با رسالههای دکتری و مجبور کردن دانشجویان برای تن دادن به چارچوبهای علمی خاص روبهرو بودهام؛ چارچوبهایی که همچون وحی مُنزل، جزو مسلّمات علوم انسانی شمرده میشوند و عبور از آنها، برخوردهای شدید حلقه روشنفکری در دانشگاه ها را در پی خواهد داشت و ممکن است تا مرز اخراج فرد از دانشگاه نیز پیش برود. حرف ما، چه در فصلنامه صدرا و چه در کنگره، این است که بدون بازگشت آزاداندیشی به علوم انسانی و در هم شکستن تحجر، صحبت کردن از تحول در علوم انسانی و کارآمدسازی آن بیهوده است. در نقطه مقابل، حداقل من هیچگاه بر این باور نبودهام که آزاداندیشی سخن دوره گذار است و در صورت تفوق طبیعی علوم انسانیِ اسلامی در دانشگاهها، میتوان همان کاری را با افکار رقیب کرد که امروز آنها با علوم انسانیِ اسلامی میکنند؛ برعکس، رمز بقای علوم انسانیِ اسلامی در محیطهای علمی، بهویژه دانشگاهها، وفاداری اصحاب این علوم به آزاداندیشی، پرهیز از استبداد رأی و گشودن باب نقد و گفتوگوی آزاد علمی است. به بیان واضحتر، علوم انسانیِ اسلامی، نهتنها تولد خود را در وجود آزاداندیشی جستوجو میکنند، بلکه حیاتشان را نیز مستلزم وجود چنین فضایی میدانند.
هماکنون صدرا به یک نشریه زنده، باطراوات و پویا تبدیل شده است که برای نوآوریهای آن نمیتوان حدی در نظر گرفت. صدرا متعلق به کسانی است که آزاد میاندیشند و از نقد استقبال میکنند.
ازطرفدیگر نباید از نظر دور داشت که ما هیچگاه علوم انسانیِ سکولار و غربی را بهطور کامل منفی و مضر ندانستهایم، بلکه بحث اصلی ما در مواجهه با این علوم، بر سر نادیده گرفتن جهانبینی الهی است. درحقیقت انسان با جهانبینی خود زیست میکند و نمیتوان جهانبینی الحادی را به جامعه دینی که براساس باورهای الهی خود زیست میکند، تحمیل کرد. باز شدن چتر جهانبینی الهی بر سر علوم انسانی، میتواند در ساختار و روششناسی این علوم تأثیرگذار باشد، لکن این به معنای حذف روشهای رایج علمی و نادیده گرفتن قوتهای آن در فهم و حل مسائل اجتماعی نیست. بنابراین برخلاف آنچه برخی در این مدت با هدف هجو علوم انسانیِ اسلامی مطرح کردهاند، علوم انسانیِ اسلامی به دنبال کنار زدن روشهای رایج، اعم از تجربی و ریاضی نیست؛ بلکه برعکس، کاربست این روشها را در برخی مناطق علوم انسانیِ اسلامی کاملاً ضروری تلقی میکند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم، تسلط عقلگرایی در علوم انسانیِ اسلامی است. البته شاید برای بعضی مطلقگویی دراینزمینه سخت باشد؛ لکن من ابایی از بیان این حقیقت ندارم که علوم انسانیِ اسلامی، سراسر عقلی است و هیچ کجای آن نمیتواند با براهین عقلی ناسازگار باشد. از اینجاست که عقل، فراتر از فلسفه و حتی خود فلسفه اسلامی، آن هم با گرایش نوصدرایی، دستکم تا زمان متولد نشدن فلسفهای برتر از آن، نهفقط در ساخت مبانی علوم انسانیِ اسلامی، بلکه در تمامی اجزای روبنایی آن، نقشی انکارناپذیر پیدا کرده است. واقعیت این است که هیچ کجای دین مبین اسلام خلاف عقل نیست و پیچیدهترین آموزههای دینی، همچون معاد و حیات پس از مرگ، قابلیت تبیین عقلی را دارد؛ کما اینکه این تبیین صورت گرفته است. با این وصف، علوم انسانیِ اسلامی به طریق اولی خارج از چتر عقلگرایی نیست. دراینمیان فلسفه نوصدرایی که باید مرحوم علامه طباطبایی (ره) و شاگردان مبرز ایشان، همچون شهید مطهری (ره) را از پرچمداران آن شناخت، این خاصیت را دارد که توانسته است با گسترش قلمرو فلسفه اسلامی، دایره اثرگذاری فلسفه را در مواجهه با اندیشههای اجتماعی، به نحو ملموسی افزایش دهد.
مسئله مهم دیگر، به نحوه ورود علوم انسانیِ اسلامی به محیطهای علمی و دانشگاهی برمیگردد. واقعیت این است که علوم انسانیِ اسلامی نهفقط نمیخواهد، بلکه نمیتواند خود را به دانشگاهها تحمیل کند و این به همان روح آزاداندیشی و عقلگرایی این علوم برمیگردد. عدهای بهغلط تصور میکنند که قرار است کسانی از موضع زور، علوم انسانیِ اسلامی را در دانشگاهها جاری و ساری کنند؛ این در حالی است که اساساً کسی که با الفبای این علوم آشنایی داشته باشد، میداند که ورود این علوم به دانشگاهها از دروازه تحمیل، برخلاف ذات علوم انسانیِ اسلامی است. بنابراین ورود علوم انسانیِ اسلامی به دانشگاهها، ورودی صددرصد طبیعی، و به میزان قدرتی است که این علوم از خود در واقعنمایی و حل مسائل اجتماعی نشان میدهند. در این صورت، از نظر ما تدریس علوم انسانیِ غربی و تحقیق درباره آن در دانشگاهها، آن هم در یک فضای آزاد و غیرمستبدانه، ممنوع نیست؛ بلکه برعکس، تداوم تدریس نقادانه این علوم در دانشگاهها و رویارویی عالمانه آن با علوم انسانیِ اسلامی، میتواند ضمن ایجاد محیطی رقابتی- تعاملی، بر قوام و کارایی علوم انسانیِ اسلامی و امکان شکوفایی ظرفیتهای منحصربهفرد آن بیفزاید.
مسئلهای که امروز باید از ابهام خارج شود، زمانبر بودن شکلگیری و تکامل علوم انسانیِ اسلامی است. نباید از نظر دور داشت که علوم انسانیِ اسلامی، برخلاف علوم انسانیِ غربی که از یک عقبه دستکم سیصد ساله برخوردار است و انبوهی از نظریات و دیدگاههای علمی در دنیای غرب از آن پشتیبانی میکند، به صرف طرح آن طی چند دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آن هم با صفر درصد سرمایهگذاری، به میوهدهی نمیرسد. ازاینگذشته علوم انسانیِ اسلامی تا الآن، نه خود ظرفیتهای ورود به میدانهای عملیاش را آشکار کرده است و نه نظام اسلامی چنین میدانی را برای آن به وجود آورده است. با این وصف، طرح برخی انتظارات مبنی بر میوهدهی سریع علوم انسانی و معجزه کردن آن در شرایط کنونی، مولود واقعبین نبودن درباره این علوم است.
از زمانبر بودن میوهدهی علوم انسانیِ اسلامی صحبت کردیم؛ اما مهمتر از هرچیز، حضور عالمان روشنبین، شجاع و پرهمتی است که نهفقط از هوش و استعداد لازم، بلکه از نبوغ کافی برای نوآوری و نظریهپردازی در علوم انسانیِ اسلامی برخوردار باشند. نباید انکار کرد که امروز این نبوغ، در تمام عرصهها مشاهده نمیشود و همین امر، حرکت علوم انسانیِ اسلامی را در برخی رشتهها بهشدت ضعیف و کند ساخته است. البته این سخن به معنای دست روی دست گذاشتن نیست، بلکه به معنای ضرورت زمینهسازی برای ورود نیروهای پرظرفیتتر و حتی دارای نبوغ، به ساحت علوم انسانیِ اسلامی است. این ایده شاید با پل زدن میان علوم انسانی و علوم پایه و غیره، به واقعیت نزدیک شود.
بههرحال، حرف بسیار است و مقال ضیق؛ هدف از این نوشتار نیز نه طرح همه مسائل و دغدغهها، بلکه اشاره به چند دغدغه مهمتر بود که انجام شد.
در پایان، مجدد بر خود فرض میدانم از همه عزیزانی که در این پنج سال، به انتشار فصلنامه صدرا و بهویژه به پیشرفت و بالندگی آن مدد رساندند، سپاسگزاری کنم. صدرا متعلق به همه کسانی است که آزاد میاندیشند و از نقد استقبال میکنند. امیدوارم این نشریه و نشریات مشابه، عمر دراز داشته باشند و بتوانند در جهت شکلگیری و تکامل علوم انسانیِ اسلامی، به رسالت تاریخی خود عمل کنند.
پی نوشت
* مدیر مسئول فصلنامه تخصصی علوم انسانی اسلامی صدرا و رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا
منتشر شده در فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا شماره 23 / صفحه 10