متن کامل سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی در سرای اهل قلم، نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، مورخ ۱۰/۲/۹۳
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیّبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
سلام عرض می کنم خدمت برادران و خواهران گرامی و تشکر می کنم از متولیان محترم سرای اهل قلم که زمینه برگزاری این جلسه را فراهم کردند. موضوع اصلی بحث من، صحبت از خط قرمزهایی است که رئیس محترم جمهور چند ماه قبل در جمع رؤسای دانشگاه ها آنها را مانع تحول و پیشرفت علوم انسانی در کشور معرفی کردند. به نظر می رسد، جناب آقای دکتر روحانی دست روی موضوع بسیار مهمی گذاشتند و جا دارد در این جلسه، قدری راجع به آن صحبت کنیم. برای ورود به این بحث، لازم می دانم دو مقدمه خدمتتان عرض کنم.
مقدمه اول شامل سه نکته مهم است :
دروازه ورود اسلام به جان آدمی، آزاداندیشی است
نکته نخست اینکه، مسیری به جز تفکر آزاد و مبتنی بر عقل فطری برای ورود اسلام به عُمق جان انسان وجود ندارد. به تعبیر امیرالمؤمنین علی (ع)، رسالت اصلی پیامبران الهی و در رأس آنها، پیامبر اعظم (ص)، «لیثیروا لهم دفائن العقول» است. یعنی آنها آمده اند تا در وجود انسان، یک شورش و انقلاب عظیم فکری به راه بیندازند و از این طریق، امکان دسترسی آدمی به دفینه ها و گنجینه های عقلی خودش را فراهم سازند. حقیقت این است که اسلام، با آزاداندیشی پیوند خورده است و کسی که آزاداندیش نباشد، و اندیشه و فکر او به اسارت در آمده باشد، مسلمان واقعی نیست؛ بنابراین، یکی از برنامه های مهم اسلام، نجات انسان از بردگی فکری است.
در اسلام هیچ منطقه ممنوعه فکری وجود ندارد
نکته دوم این است که ما در اسلام، هیچ عرصه ای را سراغ نداریم که ورود به آن برای تفکر و خردورزی نهی شده باشد. حتی منعی که برای تفکر در کنه ذات مقدس خدا –جل و علا- در بعضی احادیث است، ناظر بر ناتوانی انسان، حتی انسان کامل، در دسترسی به کنه ذات خداست که براهین عقلی نیز آن را کاملاً تایید می کند نه اینکه اسلام از ورود تفکر به این حوزه احساس خطر بکند؛ لذا شما ملاحظه می فرمایید که یکی از توصیه های موکّد اسلام، تأمل و اندیشه ورزی در آیات و افعال الهی است بطوریکه یک ساعت تفکر در این زمینه، مساوی با هفتاد سال عبارتِ مداوم معرفی شده است. مطلب مهم در اینجا، نسبت حقیقی رشد و تعالی انسان به میزان و عُمق علم و معرفت او از عالم و من جمله خودش که اشرف مخلوقات عالم، و البته تعلق گرفتن عمل انسان به آن علم و معرفت است. پس می توان گفت، شاخص اصلی رشد و ترقی انسان در این عالم، میزان دست یابی انسان به علم و معرفت و کاربست این علم در زندگی فردی و جمعی او می باشد.
اندیشمندان مسلمان، هیچ هراسی از طرح شبهات و مسائل فکری- دینی ندارند
نکته سوم این است که علمای مسلمان که شاگردان حقیقی مکتب اهل بیت (ع) هستند، نه تنها هیچگاه از طرح شبهات، ابهامات و مسائل فکری- دینی هراسی به خود راه نمی دهند، بلکه طرح شدن این شبهات و مسائل را فرصتی بزرگ برای پیشرفت جهشی علوم اسلامی تلقی می کنند. بر همین اساس، بخش مهمی از مباحث اساتید بزرگ حوزه های علمیه چه در کلام و الهیات و چه در فقه و سایر علوم، پاسخ گویی مستدل به همین شبهات و مسائل است و این خود یکی از جاذبه های کرسی های علمی در حوزه هاست.
متفکران مسلمان، همواره با آغوش باز از نقد ومناظره آزاد استقبال کرده اند
در طول تاریخ اسلام، نمی توان مستندی یافت که اثبات کند یک دانشمند حوزه مکتب اهل بیت (ع)، از حضور در جلسه نقد و مناظره واقعی طفره رفته باشد؛ بلکه برعکس، علمای مسلمان همواره و صرف نظر از نتیجه نقد و مناظره، از برگزاری مناظره های علمی میان خود و منتقدانشان استقبال کرده اند. بر همین اساس است که بخش مهمی از متون علمی قوی ما در حوزه های علمیه شیعه، متن همین مناظره ها اعم از حضوری و غیابی است.
البته باید میان فتنه گری در جامعه اسلامی، آن هم با تابلوی علمی، و کار علمی حقیقی، تفاوت بنیادین قائل شد. عده ای عالم نما، در سده های گذشته، همواره سعی کرده اند با ترویج سازماندهی شده شبهات دینی و یا وارد ساختن اتهامات فکری بی اساس به اندیشه اسلامی، به مبارزه با عقاید عامه مردم برخیزند؛ در این موارد، طبیعی است که آنها به دنبال پاسخ علما نیستند و حتی به عمد، گوش هایشان را برای نشنیدن این پاسخ ها مسدود می کنند. آنها به دنبال تخریب هستند و لذا هرقدر هم که به مدعیات باطلشان پاسخ داده شود، باز از تکرار آن صرف نظر نمی کنند. در این موارد، باید ماهیت فتنه گران را به درستی افشا کرد و اغراض غیرعلمی و شیطانی او را برای مردم روشن ساخت.
مقدمه دوم من، حاوی چهار نکته مهم است :
علت اصلی گریز از علوم انسانیِ عقب مانده و اشتیاق به علوم انسانی پیشرفته
اول آنکه، علوم انسانی و اجتماعی علومی به شمار می روند که ضمن شفاف سازی و تشریح اهداف و مقاصد زندگیِ فردی و اجتماعی، انسان و جامعه را به سمت این اهداف و مقاصد هدایت کنند. طبیعی است که آدمی برای رسیدن به مقصد، صدها نیاز فکری خُرد و کلان دارد، و علوم انسانیِ پیشرفته به علومی اطلاق می شود که اولاً قادر باشد به خوبی این نیازها را تشخیص داده و به آنها پاسخ دهد و ثانیاً انسان و جامعه انسانی، این پاسخ ها را در زندگی خود کاملاً موثر ببینند. در غیراینصورت، باید علوم انسانی را موجود عقب مانده ای دانست که نه تنها خاصیتی ندارد بلکه سد راه پیشرفت جامعه نیز می شود.
علوم انسانیِ غربی، ایدئولوژی برآمده از جهانی بینی الحادی است
این یک واقعیت عقلی است که علوم انسانی نمی تواند فارغ از جهان بینی و عقاید مبنایی انسان ها شکل بگیرد و نقش آفرینی کند؛ بنابراین، این ادعا که علوم انسانیِ سکولار می تواند صرف نظر از جهان بینی های موجود شکل بگیرد، یک ادعای غیرمنطقی است. خود سکولاریزاسیون علم، زاییده یک جهان بینی است و در واقع، علم سکولار، ایدئولوژی همان جهان بینی است که ما از آن به جهان بینی الحادی یا غیرالهی تعبیر می کنیم.
علوم انسانی سکولار حق ندارد برای جامعه اسلامی باید و نباید تعیین کند
باید توجه داشت، علوم انسانیِ سکولار نمی تواند برای جامعه ای مثل ایران که اکثریت مطلق اعضاء آن را مسلمانان تشکیل داده اند و به سکولاریسم نیز باور ندارند، باید و نباید تعیین کند. اساساً یکی از مهم ترین اهداف مردم ما در جریان شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی، حاکم کردن اسلام بر مقدرات کشور بوده است و لذا ادامه حیات علوم انسانی سکولار بعد از پیروزی انقلاب و استقرار نظام اسلامی را باید جزء پارادوکس های عجیب به حساب آورد.
علوم انسانی فعلی، یک علوم انسانی درمانده است
ما معتقدیم، علوم انسانی غربی که امروز در ایران جولان می دهد، هم در شناخت واقعیت های جامعه، و نیازها و مشکلات آن، و هم در انجام وظایف اصلی خود، درمانده است. این سئوال در اینجا به جدّ مطرح است که این علوم انسانی، طی ۳۵ سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده است، چه خدمت برجسته ای به کشور ما کرده است؟ آیا به جز ایجاد سرگردانی، به جز به بیراهه کشاندن دستگاه های نظام و دور کردن مردم ایران از مقصد، کار دیگری هم کرده است؟ مثلاً خوب است پاسخ داده شود، محصول علوم انسانی در اقتصاد و مدیریت کشور چه بوده است؟ در سیاست چه بوده است؟ در فرهنگ عمومی چطور؟ آیا توانسته برای مقابله با آسیب های اجتماعی نسخه کارآمدی به کشور ارائه کند؟ و دهها سئوال مشابه دیگر که قابل طرح است.
بعد از بیان این دو مقدمه، می خواهم بحث اصلی را طرح کنم و آن اینکه، خطوط قرمزی که رئیس محترم جمهور در ملاقات اخیر با رؤسای دانشگاه ها به آن اشاره کردند و از آنها به عنوان موانع پیشرفت علوم انسانی سخن به میان آوردند، کدامند؟ به بیان دیگر، باید در کجا به دنبال این خط قرمزها گشت؟ در علوم انسانیِ سکولار یا علوم انسانیِ اسلامی؟ در متن جریان آزاداندیشیِ اسلامی یا در متن جریان روشنفکری غربگرا؟
اصلی ترین خط قرمز، انحصارگرایی علوم انسانیِ غربی در منابع و روش شناسی شناخت است
به نظر ما، ضخیم ترین و پررنگ ترین خط قرمز در علوم انسانی، انحصارگرایی علوم انسانیِ سکولار در منابع و روش شناسی شناخت است. چرا باید بر اساس یک فهم ناقص و وهم آلود از دستگاه معرفتیِ انسان، تنها منبع تجربه و روشن شناسی تجربی را معتبر بدانیم و سایر منابع و روش شناسی ها را از علوم انسانی طرد کنیم؟
مشکل از زمانی آغاز شد، که نظریه پردازان غربی با رویکرد صد در صد مادی، پای تجربه را از علوم طبیعی به علوم انسانی باز کردند و سپس سایر منابع و روش شناسی ها را از میدان علوم انسانی خارج ساختند؛ این در حالی است که منبع تجربه و روش شناسی تجربی بر گمان و ظنّ استوار است و نمی تواند انسان را در هیچ عرصه ای از عرصه های حیاتی زندگیِ فردی و اجتماعی از دایره احتمالات خارج نماید. به بیان دیگر، تجربه فقط می تواند بر اساس دریافت های خود که مبتنی بر استقراء ناقص است، محتمل ترین گزینه ها را به انسان توصیه نماید نه اینکه تکلیف انسان را در نقاط گلوگاهیِ زندگی روشن کند. جالب است که بدانیم، در قواعد دانش تجربی، یک گزارش علمی بنا دارد بگوید فلان چیز را اینگونه فهمیدم نه اینکه ایضاً متوجه شدم که هرآنچه با فهم من منطبق نیست، لزوماً نادرست است یا وجود ندارد. علی رغم این قاعده روشن، ما در علوم انسان سکولار شاهد نفی صد در صد هر آنچیزی هستیم که دانشمندان علوم انسانی با ترازوهای ضعیف خود قادر به سنجش آن نبوده اند! بر همین اساس است که علوم عقلیِ برهانی یعنی فلسفه یا علوم وحیانی در منظر یک دانشمند علوم انسانیِ سکولار، از هیچیک از شئونات علم برخوردار نیست و در خوش بینانه ترین صورت، می تواند در طبقه علوم غریبه برای خود جا پیدا کند.
ما اعتقاد داریم، باید در علوم انسانی متناسب با جهان بینی فرا مادی، از همه منابع و روش های معرفتی من جمله تجربه، متناسب با جایگاه و کارکرد هر یک استفاده مناسب صورت گیرد و دست از این انحصاگرایی طولانی که سوغات جریان روشنفکری غربگرا به ایران است، کشیده شود.
تابوسازی از نظریه های مشهور غربی و تقدس بخشی به آنها، عادت جریان روشنفکری سکولار است
مسأله تابوسازی در علوم انسانیِ سکولار، حقیقتاً در تضاد با آزاداندیشی است. امروز کم ترین بهای تعرض علمی به این تابوها از سوی اساتید و دانشجویان آزاداندیش و شجاع، زده شدن برچست بی سوادی به آنهاست. به نظر ما، تا زمانیکه این تابوها در دانشگاه های ایران وجود داشته باشد و تقدس جعلیِ آنها شکسته نشود، علوم انسانی حتی یک قدم هم پیشرفت نخواهد کرد.
در علوم انسانیِ فعلی، اسلام سیاسی یکی از بزرگ ترین خط قرمزهاست
در حال حاضر، اجازه داده نمی شود اسلام ناب به عُمق علوم انسانی راه پیدا کند و به شدت با هر اندیشه مستحکمی که به دنبال واردساختن روشمند تعالیم خالص و اجتماعیِ اسلام به متن علوم انسانی است، برخورد می کنند. البته متقابلاً جلوی پای کسانی که می خواهند به علوم انسانیِ غربی لعاب اسلامی بزنند، فرش قرمز پهن می شود چراکه این افراد یا احمق هستند و یا کبریت بی خطر به حساب می آیند. در همین چند ماهی که از دولت یازدهم سپری شده است، شنیده ایم در معدودی از دانشگاه ها، اساتید طرفدار علوم انسانیِ اسلامی به انزوا کشیده شده اند یا حمایت این دانشگاه ها از کرسی های علوم انسانی اسلامی به یکباره قطع شده است که امیدواریم این شنیده ها صحت نداشته باشد.
از نظر ما، معنای ممانعت از ورود تعالیم اسلامی به عمق علوم انسانی یا با انگیزه نادیده گرفتن عقاید اسلامی مردم ایران در علوم انسانی است که همانطور که عرض شد، این کار، مفهومی جز اصرار علوم انسانیِ غربی بر ناکارآمدی خود ندارد، و یا اینکه از طریق این ممنوعیت، می خواهند جلوی جاری و ساری شدن تعالیم مترقی اسلام را در رگ های جامعه بگیرند.
عبور از الگوهای غربی، یکی دیگر از خط قرمزها در علوم انسانیِ فعلی است
اصرار دارند که جمهوری اسلامی در موضوع پیشرفت، از الگوهای غربی تقلید کند. چرا؟ آیا الگوهای غربی در رساندن بشر به امنیت، آزادی، رفاه و عدالت موفق بوده اند که ما امروز برای تقلید از الگوهای توسعه غربی، نفعی قائل باشیم؟ البته خلاف آزاداندیشی است که بخواهیم تجارب مفید غرب در زمینه توسعه را بالکل نادیده بگیریم اما روشن است که در موضوع الگوی پیشرفت، محتاج یک جامع نگری نسبت به تجارب غرب هستیم.
چند سال است که درباره لزوم دست یابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت صحبت می شود و کمتر ایرانی ای است که به ضرورت برخورداری کشور از این الگو واقف نباشد؛ در نظرسنجی هایی که انجام شده است، اکثریت مردم، خواستار تدوین این الگو بوده اند؛ با این حال، چقدر دانشگاه های ما به این الگو باور دارند و در جهت دست یابی به آن تلاش کرده اند؟ چگونه می توانیم با این حدّ از تحجّر در مغز علوم انسانی غربی، امیدی به پیشرفت علوم انسانی در ایران داشته باشیم؟
حضور در مناظره ای که نتیجه آن به نفعشان نباشد، یک خط قرمز به حساب می آید
یکی دیگر از خطوط قرمزها، پاگذاشتن به میدان نقد و مناظره ای است که نتیجه آن به نفع جریان روشنفکری سکولار نباشد. البته در این سال ها، روشنفکران پرمدعا به جای بحث جدیِ و شجاعانه علمی، کاری به جز مخفی شدن در کشورهای غربی و تمسخر باورهای دینی و انقلابی مردم از طریق بیانیه صادر کردن نداشته اند. طبیعی است که نان چرب دولت های غربی و حقوق های چند ده هزار دلاری، می تواند صدور بیانیه های چرب روشنفکرانه را هم در پی داشته باشد! جالب است که در ۳۵ سال اخیر، عموم روشنفکران غربگرا، اولاً عادت داشته اند که از هرگونه شرکت در جلسه نقد و مناظره صریح و عالمانه که رقیب توانایی در آن حضور داشته فرار کنند؛ آن هم به بهانه های واهی نظیر زدن برچسب بی سوادی به رقیب و غیره. ثانیاً. هر جا که حضور پیدا کرده اند و نتیجه مناظره به ضررشان تمام شده است، میز مناظره را چپه کرده اند و اصل حرف های خودشان را در آن جلسه تکذیب نموده اند.
بهرحال، تا زمانیکه این خط قرمزها که در رأس همه، برنتابیدن آزاداندیشی است از بین نرود، علوم انسانی در ایران به پیشرفت نخواهد رسید. امیدواریم دوستانی که در دولت یا بیرون دولت، مثلاً در شورای عالی انقلاب فرهنگی، نگران پیشرفت علوم انسانی هستند، حتماً به این خط قرمزها توجه لازم را داشته باشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکانه