گفتگوی هفته نامه مثلث با حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی
امام مواضع اش را پنهان نمی کردند
گفتمان امام خمینی چه شاخصهایی داشت و بر مبنای کدام نگاه و کدام جهانبینی استوار بود؟
گفتمان امام خمینی چه شاخصهایی داشت و بر مبنای کدام نگاه و کدام جهانبینی استوار بود؟ این سوالات را حالا و در حالی که این روزها بحثهایی پیرامون اندیشهها و دیدگاههای حضرت امام (ره) به جهت بازنشر برخی خاطرات از ایشان، بسیار مورد توجه قرار گرفته است، با حجتالاسلام رضاغلامی مطرحکرده و گفتوگویی در مورد گفتمان امام خمینی انجام دادهایم.
گفتمان امام خمینی (ره) امروز در حالی که در دهه چهارم انقلاب هستیم همچنان محور اصلی جهت گیری ها و تعیین سیاست ها در مباحث داخلی و خارجی ایران است. گفتمانی که البته ما تداوم آن را در منش و روش مقام معظم رهبری هم شاهد هستیم .اگر بخواهیم گفت وگو در این مورد را آغاز کنیم می خواهم بپرسم اساسا شما شاخصه های گفتمان امام را چگونه تعریف می کنید؟
*به نظر من، برای دستیابی به درک اجمالی از شاخصههای گفتمان امامخمینی(ره)، ابتدا لازم است یادآوری کنیم که امام کیست؟ آیا وقتی از امام صحبت میکنیم، منظورمان از ایشان، یک سیاستمدار بزرگ و در عین حال بااخلاق است؟ آیا منظورمان یک ایدئولوگ و رهبر اجتماعی است؟ یا نه، منظور از امام، فراتر از اینهاست؟ باید توجه داشت، هویت و تشخّص امام، بیش از هر چیز به مرجعیت دینی ایشان وابسته است. در یک جمله، امام یکی از بزرگترین و متنفذترین و اثرگذارترین مراجع تقلید عالم شیعه است که از آغاز عصر غیبت کبری تا الآن، تاریخ کسی مثل ایشان را پیدا نکرده است. اینکه امام یک فیلسوف الهی کمنظیر است، یک مفسر زبده قرآن است، یک محدث عظیمالشأن است و از همه مهمتر، یک عارف واصل است، با مرجعیت دینی و منزلت فقهی امام قابل جمع است. در حقیقت رمز اصلی عظمت مرجعیت ایشان و سرّ اثرگذاری او، در همین ذوفنون بودن امام قابل جستوجوست. با این وصف، مهمترین دغدغه امام خمینی(ره) دغدغه دین است. نهتنها او میخواهد دین ناب و خالص را کشف و تبیین کند، بلکه میخواهد بر حسب عهد تکوینی و تشریعی ای که از علما گرفته شده- و امیرالمومنین(ع) در بیان دلیل پذیرش حکومت پس از خلیفه سوم به آن عهد استناد میفرمایند- دین را به نحو حداکثری محقق کند. امام براساس شناخت عمیقی که از مغز و گوهر اسلام دارد، به نحو قاطع، قائل به اسلام سیاسی است؛ در واقع، از نظر ایشان اساسا امکان انتزاع سیاست از دین وجود ندارد و تحقق بخش اعظم دین در امور فردی و اجتماعی، در گرو وجود حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی از منظر امام خمینی(ره) حکومتی است که یک فقیه جامعالشرایط مدیر و مدبّر در رأس آن قرار دارد و با حضور و مشارکت مردم، زمینه اجرای احکام مترقی اسلام در همه ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را فراهم میکند. در این شرایط، روشن است که رویکرد امام- که در جایگاه همان فقیه جامعالشرایط نشسته- به مسائل کشور اسلامی، یک رویکرد صددرصد اسلامی است. در حقیقت، علیالاصول نمیتواند رویکرد دیگری به مسائل داشته باشد. از جمله این مسائل، روابط بینالمللی است. مسلما آن روابط بینالمللی از دیدگاه امام قابل قبول است که با مر موازین اسلامی منطبق باشد. بنابراین، اگر صحبت از استقلال و خوداتکایی میشود، صحبت از آزادی از سلطه بیگانگان میشود، صحبت از عزت اسلامی میشود، صحبت از صلح میشود، صحبت از جنگ میشود، اینها همه از متن اسلام است و امام بهعنوان یک مرجع دینی، میخواهد با مشارکت مردم، متن اسلام را پیاده کند. مقاممعظمرهبری هم بهعنوان خلف صالح امام، همین رسالت را برای خودشان قائلند؛ یعنی جز اسلام به چیز دیگری نمیاندیشند. با این توضیحی که عرض کردم، پاسخ سوال جنابعالی این است که شاخصههای گفتمان امام در هر عرصهای، همان شاخصههای اسلام ناب است. چیزی جز این نیست. برای نمونه در حوزه بینالملل، چندین شاخص کلیدی مثل استقلال، خوداتکایی، عزت، پیشرفت و غیره، از آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» استخراج میشود. در نظام اسلامی هر گفتار و رفتاری که برخلاف مفهوم این آیه شریفه باشد، قابل قبول نیست. یا آیه کریمه دیگری که میفرماید: «لنترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم» این آیه، ماهیت حقیقی رقبا یا دشمنان اسلام را به ما میشناساند و مرز روشنی را در ارتباط با آنها برای مسلمانان ترسیم میکند تا خدایناکرده به اسم گفتوگو، ارتباط، تعامل و غیره، دچار استحاله نشوند. آیه شریفهای که میفرماید «فلا یغررک تقلبهم فی البلاد» یعنی از قدرتنمایی کافران نترسید، مبادا امکانات مالی و قدرت سیاسی و اجتماعی آنها را دلیلی بر حقانیت یا قدرت واقعی آنها بدانید! یا آیه شریفه دیگری که میفرماید: «مثل الذین اتخذوا من دونالله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت» که در حقیقت، سستی فوقالعاده جبهه معارض اسلام را چه در داخل و چه در خارج بلاد اسلامی به نحو ملموس معرفی میکند. میبینید که امام میفرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» این فرمایش، یک شعار سیاسی روزمرّه نیست که قصد داشته باشد در یک بُرهه زمانی مشخص، احساسات مخاطب را تحتتاثیر قرار دهد، بلکه این فرمایش، یک اصل مستحکم اسلامی است که از دهان یک عارف بالله، با نگاه توحیدی محض و مبتنی بر تعالیم قرآنی استخراج شده و واقعا نشان دهنده باور عمیق گوینده است. به بیان دیگر، امام حقیقتا معتقد بودند که آمریکا بهعنوان محور و نماد نظام جهانی استکبار، مصداق بیتعنکبوت است و بنابراین تا زمانی که ما مومن باشیم و دستورات الهی را درست انجام دهیم، هیچ گزندی از ناحیه او به ما نخواهد رسید. همینطور هم شده، یعنی در این سی و چهار سالی که از عمر انقلاباسلامی گذشته است، بهرغم آنکه ایالاتمتحده با تمام قوا علیه جمهوریاسلامی صفآرایی کرده، همچنان نظام اسلامی با قوت پابرجاست. البته این مواردی که از آیات قرآن عرض شد، قطرهای است در برابر دریایی از معارف قطعی اسلامی که میتوان از عمق آن، دهها شاخص روشن و قطعی برای هدایت جامعه اسلامی به سمت مقاصد عالیه مشخص کرد و با مثالهای بارز آن را بر رفتار سیاسی امام تطبیق داد.
از یک منظر شاید بتوان گفتمان امام را در دو محور و نگرش عمده معنویت و عقلانیت دید. تعریف شما از این دو محور در گفتمان امام چیست؟
*بله، با نظر شما موافقم، لکن باید دید منظور از معنویت یا عقلانیت چیست؟ در اسلام ناب، معنویت ارتباط تنگاتنگی با شریعت دارد. اصولا معنویت منهای شریعت، پوچ و بیمعناست؛ اثری هم در نفس الامر بر آن مترتب نیست. امام آن معنویتی را قبول دارد که نه تنها تعارضی با شریعت نداشته باشد، بلکه برخاسته از شریعت باشد. از طرف دیگر، آن عقلانیتی میتواند برای امثال امام مقبول باشد که مبنای ماکیاولیستی نداشته باشد. یعنی همان عقلانیت شیطانی که منشا آن، برداشت اومانیستی و اینجهانی از عالم، انسان و مقصد انسان است. خیر، عقلانیت مورد نظر امام، عقلانیت مبتنی بر فطرت پاک نوع انسانهاست که از نظر ایشان، خودش بخش مهمی از دین را تشکیل میدهد. باید توجه داشت، عقلانیت فطری که در آن، رابطه عقل تجربی و عقل برهانی با هم، رابطه عموم و خصوص مطلق است، عقلانیت دروندینی است نه بروندینی؛ بنابراین، نتایج این عقلانیت برای مسلمانان حجت شرعی است و آنها موظفند از آن تبعیت کنند و اگر تبعیت نکنند، معذب واقع میشوند. اصولا کسی نمیتواند اصل یا گزاره دینی را در مقابل اصل یا گزاره عقلانی قرار دهد؛ چراکه مادام که منطق حاکم باشد، هرچه عقل میگوید دینی است و هرچه دین بگوید، عقلانی است. علاوه بر این، توجه بفرمایید که اسلام یک مجموعه منسجم و بهم پیوسته است. عقاید، اخلاق و احکامی که دین را تشکیل میدهند همراه با تمامی اجزای درون این سه بخش از دین، مانند یک پازل، با همدیگر روابط منطقی دارند. در اسلام، «نومن ببعض و نکفر ببعض» پذیرفتنی نیست، بنابراین بهتر است به جای آنکه بفرمایید گفتمان امام در دو محور معنویت و عقلانیت قابل تفسیر است، بفرمایید گفتمان امام بر محور دین اسلام به مثابه یک مجموعه به هم پیوسته قابل تبیین و تفسیر است.
اگر بخواهیم در مورد مخالفان گفتمان امام صحبت کنیم می توانیم یک دسته از آنها را در میان افرادی ببینیم که مخالف حضور اجتماعی دین هستند . به یک معنا این طیف هیچگاه نتوانسته همسو با گفتمان امام باشد. لطفا دراین مورد توضیح دهید؟
*من در پاسخ به سوال اول، اشارهای به این موضوع داشتم. بین اهل سنت، سکولاریسم امر عجیبی نیست. اساسا اتفاق تلخی که بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) افتاد و مسیر اسلام حقیقی را تا حد قابل توجهی تغییر داد، تحقق نوعی از سکولاریسم بود. در واقع، آنها آمدند با حذف امامت، با معنای ژرفی که دارد و قراردادن خلافت به جای آن، شئون اجتماعی و سیاسی جامعه را عُرفی کردند. امروز هم ملاحظه میکنید که گرفتاری اصلی اهل سنت این است که فاقد رهبری دینی صالح، کارآمد و واحد هستند و بنابراین انقلابهای اسلامی اخیر در مصر و غیره که انگیزه اصلی آنها اسلامی بوده است، توسط سکولارها به سرقت میرود. برخلاف اهل سنت، در شیعه، سکولاریسم امر عجیبی است. اگر کسی با الفبای تشیع آشنایی داشته باشد، تایید میکند که صحبت از سکولاریسم در عالم فکری شیعه ممکن نیست چرا که همه آنچه برای پیوند ذاتی شئون اجتماعی و سیاسی جامعه با اسلام لازم است، وجود دارد. مگر اینکه کسی بیاید یک مذهب جدیدی ابداع کند که بخش مهمی از معارف اهل بیت(ع) را از آن حذف یا مورد تحریف قرار داده باشد، بلکه بتواند بین تشیع و سکولاریسم رابطه ایجاد کند. با این وصف، مخالفان اصلی گفتمان امام، کسانی هستند که یا اساسا بهرهای از اسلام نبردهاند، یا توان فهم و درک اسلام خالص را ندارند یا اینکه اسلام ناب را به خوبی میفهمند اما منافع شخصی و گروهی آنها اجازه نمیدهد لوازم آن را که مهمترین آن، تشکیل حکومت اسلامی با محوریت ولیفقیه است قبول کنند. به اعتقاد من، ما امروز بیشتر با دسته سوم مواجهیم یعنی کسانی که شأن اجتماعی اسلامی را میفهمند اما خودشان را به نفهمی میزنند چراکه بهخوبی میدانند که با حضور حداکثری ولیفقیه، باب خیلی از امتیازگیریها بسته است و کسی نمیتواند بیش از حق خود در جامعه اسلامی جولان دهد.
یکی از چالش هایی که همواره در برابر گفتمان امام وجود دارد افراطیون هستند؛ کسانی که تعریف خاص و منحرفی از گفتمان امام دارند. البته این افراد در دوران حیات ایشان هم زاویههایی داشتند. در مورد این طیف و چرایی دوری آنها از گفتمان امام هم لطفا توضیح دهید.
*همیشه یکی از مصیبتهای جامعه اسلامی وجود همین افراطیون بوده است. شما میدانید که اساس اسلام و به تبع آن، جامعه اسلامی، بر میانهروی است. «جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس». در صلوات روزهای ماه شعبان میخوانیم «المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق» یعنی کسانی که از اهل بیت(ع) جلو بیفتند از دین خارج میشوند، کسانی که از آنها عقب بیفتند نابود میشوند و در این بین، تنها کسانی به آنها در این دنیا و در آخرت ملحق میشوند که دوش به دوش آن بزرگواران، که گفتار و رفتار آنها عین حق است، حرکت کنند. بعضی تصور کردهاند که میانهروی یا اعتدال در اسلام، به معنی اخذ بخشی از حق و بخشی از باطل است. به بیان دیگر، این افراد اعتدال را قرار گرفتن بین حق و باطل میپندارند. بعضی دیگر، اعتدال را به مفهوم مسامحه درباره حق میدانند و فکر میکنند همین که درباره پایبندی به اصول اسلامی سختگیری نشود و افراد برای عبور از اصول آزاد گذاشته شوند، اعتدال صورت گرفته است. این در حالی است که اعتدال در اسلام، با هیچکدام از این مفاهیم انطباق ندارد. اعتدال در اسلام یعنی اینکه آنچه بهعنوان اسلام ناب ارائه میشود باید مبنای عمل قرار گیرد، عین حق و به تبع آن، عین عقل است و از هرگونه گرایش افراطی و تفریطی مبراست. با این وصف، تفریطیگری یا افراطیگری یعنی از حق فاصلهگرفتن نه چیز دیگر. براساس توضیحی که خدمتتان عرض کردم، هم مشخص شد که میانهروی و اعتدال در اسلام اجمالا به چه معناست و هم روشن شد که میانهروی، یک اصل روشن و تردیدناپذیر اسلامی است؛ اما در این بین، یک اتفاق شیطانی میافتد و آن، این است که بعضی از تفریطیون، یعنی کسانی که تن به رعایت اصول و خط قرمزهای اسلامی نمیدهند، یا بعضی از افراطیون، یعنی کسانی که خودشان در تندروی و عبور از اصول و خطوط قرمز شبیه ندارند، میانهروهای واقعی- که ضمن همراهی با ولی فقیه، خواستار تحقق بیکم و کاست اصول اسلامی هستند- را افراطی معرفی میکنند! در واقع، از نظر آنان، واژه افراطی، واژه مناسبی برای تخریب رقیب است، بنابراین باید از آن برای از صحنه خارجکردن رقیب استفاده کرد. من مایلم برای روشنشدن موضوع، به وقایع چندسال اخیر اشاره کوتاهی داشته باشم. در ماجرای پس از انتخابات 88، چه کسانی خود را پیرو امام معرفی میکردند؟ همان کسانی که قانونشکنی کردند، بخشی از مردم را علیه حکم صریح قانون به شورش و خشونت تشویق کردند و حتی زمینه پارهکردن عکس امام در دانشگاه تهران یا هلهله و اغتشاش در روز عاشورا را از سوی شماری از اراذل و اوباش مهیا کردند. اینها همان کسانی بودند که آمریکا را که امام، دشمن درجه یک ملت ایران و شیطان بزرگ معرفی کرده بود، دوست خود معرفی کردند و با کمک آنها و رسانههای وابسته به آنها، میخواستند نظام را سرنگون کنند؛ بنابراین طبیعی بود که بخواهند روز قدس را به صحنهای علیه آرمان حمایت از فلسطین تبدیل کنند یا بهدنبال آن باشند که 13 آبان را هم به ضد خود تبدیل کنند. حالا قضاوت کنید، چه نسبتی میان امام با آنچه از ایشان بهعنوان معارف انقلاب به یادگار داریم و این رفتارها، وجود دارد؟ آیا بین فتنهگران و کسانی که پنهان و آشکار از آنها حمایت کردند و میکنند، یک سر سوزن با امام سازگاری به چشم میخورد؟ روشن است که نه. حتی نسبت فامیلی داشتن با امام هم ملاکی برای پیروی از امام نیست. تنها ملاک پیروی از امام تبعیت کامل از آنچیزهایی است که امام به وضوح آن را در دوران حیات و به ویژه در وصیتنامه خودشان با عموم مردم در میان گذاشتند. باید توجه داشت، امام هیچگاه نیازی نمیدیدند مواضع بنیادی خود را از مردم پنهان کنند. این سیره، مختص امام هم نیست. هر رهبر صالحی در جامعه اسلامی، همینگونه است که مواضع خود را آشکارا و با کمال صداقت با مردم در میان میگذارد و آنقدر این مواضع را با تکرار و توضیح شفاف میکند که عوضکردن آن به اندازه معرفیکردن شب به جای روز، دشوار باشد. بنابراین، معارف امام خمینی(ره) همان چیزی است که از ایشان رسما منتشر شده، نه آنچه بعضی به خلاف در قالب خاطرات و غیره بیان میکنند. با این وصف، شناخت پیروان واقعی امام از مخالفان واقعی ایشان کار سختی نیست. شما سوال کردید که چرا بعضی از جهت فکری با امام زاویه دارند؟ از نظر من پاسخ روشن است، آنها اساسا در اتمسفر امام حضور ندارند، مساله آنها، مساله امام نیست. آنها با عینک دیگری به دنیا نگاه میکنند و طبیعی است که تحقق نظرات امام را برنمیتابند. البته این موضوع اختصاص به الان هم ندارد، این عده از اول انقلاب با امام سازگاری نداشتند؛ در این میان، برخی، این ناسازگاری را خیلی زود نشان دادند و بعضی هم آن را تا این اواخر مخفی کردند.
اگر بخواهید بهطور خلاصه گفتمان امام در عرصه بینالملل را توصیف کنید، روی چه عناصری بیشتر تاکید خواهید کرد؟
*به اعتقاد من، عنصر اصلی در گفتمان امام در حوزه بینالملل، این است که نه ظلم میکنیم و نه تحت ظلم قرار میگیریم. توجه بفرمایید که «ما» در اینجا، شامل همه مسلمانان جهان و حتی همه مظلومان جهان میشود؛ فقط شامل ایرانیان نیست؛ هرچند ایرانیان، اولویت و نقش ویژهای را در این زمینه بر عهده دارند. این مطلب که نه ظلم میکنیم و نه اجازه میدهیم به ما ظلم بشود، همان نفی سلطهگری و سلطهپذیری است که قبلا عرض کردم. اما در اینجا یک توضیح ضروری لازم است و آن، این است که از دیدگاه امام، برقراری این شرایط که میتوان از آن به شرایط صلح پایدار و حقیقی تعبیر کرد، مستلزم «مبارزه» است. تا مبارزه و در رأس همه، مبارزه فرهنگی نباشد، صلح به معنای دقیق کلمه در جهان مستقر نخواهد شد. البته از منظر امام، پایگاه این مبارزه فقط اسلام ناب است. به بیان واضحتر، هیچ مکتبی جز اسلام، صلاحیت و توانایی مبارزه همهجانبه برای صلح را ندارد و به تبع آن، آن حکومتی که میتواند بعد از مبارزه و پیروزی، صلح را برای مردم جهان به ارمغان بیاورد، اسلام راستین است، چه اسلام دوران ولایتفقیه و چه اسلام دوران امام معصوم(ع) که قله اسلامیت تنها در آن زمان درک میشود.
به نظرم خوب است که همین جا به مکتب سیاسی امام هم بپردازیم. می خواهم بپرسم با توجه به طرح مساله جمهوريت در آرا و انديشههاي امام خميني (ره) چه تفاوتهاي ماهوي بين اين مفهوم در گفتمان حضرت امام (ره) با غرب مي توان مشاهده كرد؟
*امام واقعا برای جمهور ارزش قائلند. از نظر ایشان، مردم چه در انتخاب نظام سیاسی و چه در اداره کشور نقش اساسی دارند. بنابراین ایشان پس از پیروزی انقلاباسلامی دستور دادند در اولین فرصت برای تایید اصل نظام، رفراندوم برگزار شود و اکثریت مطلق مردم ایران هم به تاسیس جمهوریاسلامی رای دادند. در ادامه، امام حاضر نشدند حتی یک روز در برگزاری انتخابات مجلسشورای اسلامی یا ریاستجمهوری تأخیر ایجاد شود. علت هم روشن بود، از دیدگاه امام، نظر مردم مسلمان ایران در طول شریعت اسلامی مشروعیتآفرین است. دقت بفرمایید عرض کردم در طول شریعت اسلامی نه در عرض شریعت. جایتردید نیست که ما درباره مردم «مسلمان» ایران صحبت میکنیم، آن هم شیعیانی که عمیقا به دین خود باور دارند و خواستار تاسیس نظام اسلامی و جاری و ساری شدن احکام اسلامی در کشور شدهاند. طبیعی است که برای یک مسلمان، آن قوه اصلی مشروعیتزا، اسلام است. اساسا این موضوع آنقدر برای یک مسلمان شفاف است که قابل بحث نیست. با این وجود، این مردم هستند که با انتخاب خود، حمایت از نظام، مشارکت در امور کشور و نظارت بر مسئولان، زمینه تحقق اهداف نظام اسلامی را فراهم میکنند و آنقدر این نقش مهم و اساسی است که بود و نبود نظام اسلامی، به نظر و رفتار مردم وابسته است. دقت بفرمایید، اگر این نظام تا الان در برابر تهدیدهای فزاینده و بینظیر دشمنان خود قدرتمندانه ایستاده است، به خاطر سهم واقعی است که مردم در تاسیس و مدیریت نظام اسلامی داشته اند. حالا برویم سراغ نظام دموکراسی لیبرال در غرب، آیا در غرب، بهرغم تاکیدی که روی جمهور میشود و از جمهور بهعنوان تنها عامل مشروعیتبخش سخن به میان میآید، چقدر توده مردم در به روی کار آمدن نظام یا احزاب سیاسی گوناگون و تداوم یا عدم تداوم کار آنها نقش دارند؟ امروز در اینکه کارتلهای عظیم برآمده از نظام سرمایهداری یا چند لابی سیاسی و قدرتمند، مقدرات مردم را در بسیاری از کشورهای غربی تعیین میکنند، تردیدی وجود ندارد و میتوان برای آن دهها شاهد ارائه کرد. این موضوع صرفنظر از این است که آیا مردم میتوانند با کنار گذاشتن دین، بهتنها منبع مشروعیتزا تبدیل شوند یا نه؟ از نظر امام، نیاز به دین، یک امر جدی است و هیچچیز نمیتواند جای دین را بگیرد؛ بنابراین، کنارگذاشتن دین در حکومت- چه بهعنوان منبع مشروعیتزا و چه بهعنوان محتوای حکومت- ممکن نیست. این تصور غلطی است که بعضی سیاست را متصل یا آویزان به دین معرفی میکنند؛ یعنی سیاست را از بیرون دین میآوردند و میخواهند با اتصال به دین آن را به اصطلاح اسلامیزه کنند. از نظر امام، سیاست امری است که از بطن دین میروید و اساسا یک امر خارجی به شمار نمیرود. بنابر آنچه عرض کردم، نظام دموکراسی لیبرال با نظام اسلامی دو تفاوت جوهری دارد؛ یکی از این تفاوتها، به نگاه به جمهور و نقشی که در واقعیت امر برای مردم قائل است، مربوط میشود و دیگری، به موضوع مشروعیت دین و اداره کشور براساس احکام دینی برمیگردد.
حضرت امام(ره) به خوبی از خطر تفكر التقاط و دگراندیشی و تأثیرات مخرب آن باخبر بودند، از این رو با تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریكایی، مانع از سوءاستفاده كسانی می شوند كه به ظاهر مسلمانند اما به تعبیر خود ایشان مروج اسلام آمریكایی و دشمن رسول الله (ص) هستند. به نظر شما مهم ترين شاخصه هاي اسلام ناب و اسلام آمريكايي چيست؟
*غربیها از اواخر قرن هجده میلادی به خوبی متوجه شدند که مانع اصلی غرب برای سلطه بر جهان خصوصا مناطق استراتژیکی چون خاورمیانه، اسلام است. معارف اسلام بهگونهای است که نهتنها ظلم کردن را به هیچوجه روا نمیداند، مورد ظلم واقعشدن را نیز نمیپذیرد. از طرف دیگر، سبک زندگی اسلامی که مبتنی بر جهانبینی الهی است، با سبک زندگی غربی که مبتنی بر جهان بینی الحادی است، تفاوت مبنایی دارد و طبیعی است این تفاوت، هیچگاه اجازه نفوذ غربیها به مناطق اسلامی را نمیدهد. همه اینها موجب شد تا قرائت یا قرائتهای تازهای از اسلام ابداع شود تا امکان سازگاری میان اسلام و غرب فراهم گردد. یکی از مهمترین این قرائتها، اسلام لیبرالی است که نهتنها امکان تنفس مسلمانان در فضای سرمایهداری را آسان میکند، بلکه کاری میکند تا مسلمانان بدون اجبار، بلکه به نحو خودجوش، روی ریل لیبرالیسم قرار گیرند. باید توجه داشت که اسلام لیبرالی با ظواهر اسلامی خصوصا آن دسته از ظواهری که جنبه سمبلیک آن قوی است، کاری ندارد؛ با این وصف، میتوان نماز خواند، روزه گرفت، حج رفت، محاسن بلند داشت یا دشداشه یعنی همان لباس بلند عربی و عمامه داشت اما روی ریل لیبرالیسم نیز حرکت کرد و به تعبیر غربیها، توسعهیافته و متشخص شد! امام خمینی(ره) با هوشمندی که داشتند، قبل از پیروزی انقلاباسلامی از این توطئه کثیف آگاه بودند و با تعابیر گوناگون درباره آن هشدار میدادند تا اینکه انقلاب پیروز شد. با پیروزی انقلاب که میتوان از آن به سکته مغزی غرب تعبیر کرد، غربیها برای تداوم حیات خود، به دست و پا افتادند و از هر وسیلهای برای مقابله با اسلام ناب محمدی(ص) که انقلاباسلامی ایران پرچمدار آن شده بود، استفاده کردند، یکی از این وسیلهها، ترویج به مراتب گستردهتر اسلام غربی- که امام آن را اسلام آمریکایی میخواندند – در کشورهای اسلامی و علمکردن این اسلام در برابر اسلام امام خمینی(ره) و انقلاب ایران بود. آنها موفق شدند حاکمان فاسد کشورهای عربی منطقه را هم با این حرکت پلید همراه کنند. همراهی سلاطین عرب منطقه با پروژه آمریکاییکردن اسلام، فقط به سُستعنصری آنها برنمیگشت، بلکه یکی از دلایل مهم آن، تهدید جدیای بود که آنها از جانب ایران اسلامی و اقبال وسیع مسلمانان جهان از آن، حس میکردند. در این شرایط، امام علاوه بر افشاگری درباره اسلام آمریکایی، به تبیین خصوصیات اسلام آمریکایی و تعارض آن با اسلام ناب محمدی(ص) پرداختند و موفق شدند تا حد زیادی جلوی شیوع فزاینده اسلام آمریکایی را در جهان اسلام بگیرند. البته رواج اسلام آمریکایی در ایرانِ بعد از انقلاب اسلامی هم جزو اهداف غرب بود، بنابراین یکی از انگیزههای قوی امام برای روشنگری در این زمینه، از بینبردن بستر رویش اسلام آمریکایی در ایران بود که باید گفت ایشان تا حد قابل توجهی موفق شدند، بهطوریکه امروز باید اسلام آمریکایی را تنها در یک اقلیت منفعل جستوجو کرد.
تحقق توسعه سياسي متعالي با محوريت اسلام در نظام سياسي چگونه در گفتمان امام قابل مشاهد است ؟ اين شاخص ها مبتني بر چه اصولي است؟
*پیشرفت سیاسی مطلوب از منظر امام، پیشرفتی است که اولا منجر به انتخاب یک دولت صالح و کارآمد از متن مردم شود. یعنی مردم به چنان بلوغ و بصیرتی دست پیدا کنند که قادر باشند با انتخابهای آگاهانه خود، زمینه روی کار آمدن دولت صالح را مهیا نمایند. ثانیا عدالت اجتماعی در همه ابعاد در جامعه حاکم باشد. یعنی با ریلگذاری صحیح و قراردادن واگنهای اقتصادی و اجتماعی جامعه روی این ریلها، هرکس بتواند علاوه بر به فعلیت رساندن قابلیتهای خود، از آن قابلیتها برای رشد و ترقی حقیقی- که لزوما با رشد و ترقی مورد نظر غرب یکسان نیست – استفاده کند. باید توجه کرد، در این منظر، بازیگر اصلی در صحنه کشور، خود مردمند نه دولت ثالثا با پیشرفت صحیح و عدالتگرا، باید بستر فقر و تهیدستی برچیده شود و همه اعضای جامعه اسلامی از حداقل رفاه برخوردار باشند. رابعا مواجهه کشور با دولتهای جهان، مواجههای مبتنی بر صلح، دوستی و روابط سالم و سازنده باشد و هرگونه سلطهگری و سلطهپذیری در روابط بینالملل، به کلی منتفی شود و خامسا که از همه مهمتر است، با سرمایهگذاری هدفمند فرهنگی که اصلیترین وجه آن، انتقال صحیح و فراگیر عُمق پیام دینی به مردم و پاکیزهسازی ظاهر و باطن جامعه از آلودگیهاست، امکان رشد و تعالی معنوی انسانها که منظور از آن، چیزی جز خروج از ظلمات و نورانیشدن نیست، فراهم گردد. به نظر من، میتوان دهها شاخص دیگر را از بیانات حضرت امام به مثابه شاخصهای پیشرفت سیاسی استخراج کرد اما تصور میکنم مواردی که عرض شد، مهمترین شاخصهاست. نکتهای که باید در اینجا به آن حتما اشاره کنم، این است که از نظر امام، پیشرفت سیاسی در صورتی محقق میشود که احکام اسلامی همانند خون، در رگهای جامعه جاری باشد و لازمه این امر، نقشآفرینی حداکثری ولایتفقیه است. به بیان دیگر، بدون ولایتفقیه، دستیابی به پیشرفت سیاسی مطلوب اسلام میسر نخواهد شد.