گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانیِ اسلامی صدرا
برای آغاز، مایلیم بفرمایید حرف اصلی در تحول بنیادین در علوم انسانی و دستیابی به علوم انسانیِ اسلامی چیست؟ در واقع، انگیزه جنابعالی و همکارنتان از برگزاری کنگره بینالمللی علوم انسانیِ اسلامی چیست؟
حرف اصلی ما درباره علوم انسانی این است که بیاییم بتهایی که روشنفکران غربگرا در دانشگاهها برایمان ساختهاند و مجبورمان میکنند که دائماً به آنها سجده کنیم، بشکنیم و سپس قید و بندها را کنار بزنیم و آزادانه فکر کنیم. دست از این انحصارگرایی معرفتشناختی که بهزور به ما تحمیل شده است برداریم. میگویند از باورهای دینی باید تقدسزدایی شود تا قابل چون و چرا باشد؛ ما میگوییم، هیچگاه منعی برای چون و چرای مؤدبانه درباره عقاید دینی نبوده و نیست؛ اساساً فلسفه اسلامی یعنی چون و چرا درباره عقاید اسلامی؛ این شما روشنفکران هستید که تئوریهای غربی را غیرقابل چون و چرا کردهاید و اجازه نمیدهید کسی در آنها شک کند والا هیچوقت عقاید اسلامی غیرقابل نقد نبوده است. به ما بهخاطر دفاع عقلانی از اسلام دُگم و رادیکال میگویند اما خودشان اسم تعصب کورکورانه درباره اندیشههای غربی را روشنفکری مینامند. نباید تردید داشت که علوم انسانیِ سکولار قادر به پاسخگویی به مسائل اساسی انسان و جامعه انسانی نیست؛ نه مسائل انسان و جامعه انسانی را به درستی تشخیص میدهد و نه نسخه مناسبی برای این مسائل ارائه میکند. این موج نیهیلیسم که از نیمقرن قبل تا الان در غرب همچون غده سرطانی جامعه غربی را زمینگیر کرده به دلیل همین ناتوانی علوم انسانیِ سکولار در معنا بخشیدن و هدفمند کردن زندگی انسانهاست. باید توجه داشت که آنچه امروز غربیها به آن رسیدهاند سعادت واقعی نیست. اسلام مخالف رفاه دنیوی نیست. اسلام بههیچوجه خواستار فقر برای مسلمانان نیست لذا برای پیشرفت، حرف جدی دارد. تفاوت بنیادین الگوی اسلامی پیشرفت با الگوهای غربی این است که هم دنیا را آباد میکند و هم آخرت را. این دنیا گذرگاه یا به عبارتی روشنتر، مزرعه آخرت است؛ قرار نیست انسان در آن تا ابد استقرار داشته باشد؛ لذا آن الگویی برای پیشرفت معقول است که هم برای دنیای ما حرف روشن داشته باشد و هم برای آخرتمان.
از نظر شما در الگوهای غربی هیچ نقطه قوتی برای بهرهبرداری نیست؟ اگر هست چگونه و با چه منطقی باید به سراغ استفاده از نقاط قوت غرب در پیشرفت رفت؟
کسی نمیگوید نقطه قوتی در الگوهای توسعهغربی وجود ندارد. از طرف دیگر، ما مخالف بهرهبرداری از نقاط قوت غرب نیستیم. اساساً دعب فرهنگ اسلامی همین است که اهل تعامل سازنده است و از نقاط قوت دیگران بهره میگیرد. اما لازمه استفاده از نقاط قوت دیگران، برخورداری از قوه نقد است. وقتی نقد نبود، تحمیق و تحمیل جای نقد را میگیرد. همانطور که عرض کردم، در دانشگاههای ما آنطور که باید نقد کردن را به دانشجو یاد نمیدهند. با اینحال، چگونه میتوان درباره داشتههای دیگران دست به گزینش زد؟ مشکل روشنفکران غربگرا این است که نقد جدی را بر نمیتابند. در واقع، اگر نقد به نفعشان باشد، برایش کف و سوت میزنند، و اگر به سودشان نباشد، صحنه را به هم میزنند و با انواع برچسبها به رقیب، آن را سرکوب میکنند. شما ملاحظه کنید، در این سالها چهقدر روشنفکران حاضر به قبول دعوت مکرر متفکران انقلابی برای مناظره آزاد شدهاند؟ آنها یا اساساً از مناظره فرار میکنند یا برای آن پیش شرط میگذارند. مثلاً میگویند فقط با فلانی یا فلانی حاضر به مناظره هستیم! چرا؟ چون از روبهرو شدن با آدمهای قوی هراس دارند. در نقطه مقابل، ما از نقد و مناظره هیچ ترسی نداریم. آزادی فکری هیچ ضرری به اندیشه اسلامی نمیزند، بلکه بر عکس، آن را قوی و بانشاط میکند. متفکران انقلابی هیچوقت مخالف آزادی بیان نبودهاند اما مخالف عوامفریبی بودهاند. اینکه عدهای بیایند با انگیزههای سیاسی برای افراد غیرمتخصص میتینگ برگزار کنند و انبوهی از شبهات عقیدتی را به فکر آنها تزریق کنند، هنر نیست. هنر این است که بیایند در محافل علمی حرفهای خود را مستدل بزنند و جواب آن را هم بشنوند. از ابتدا بحث ما درباره غرب این بوده که بیاییم منصفانه و البته جامعنگرانه غرب را نقد کنیم. صریحاً بگوییم که غرب امروز در کجا ایستاده است و اگر به همین منوال جلو برود سرنوشت آن چیست؟ در گذشته اگر از زاویه کارآمدی غرب را به نقد میکشیدیم، گفته میشد شما واقع بین نیستید. اما الان که انواع بحرانها و جنبشهای اعتراضی مثل جنبش والاستریت به راه افتاده و به قول معروف پرده از رُخ غرب کنار زده شده، باز میتوانند بگویند واقع بین نیستیم؟ امروز نیازی نیست که ما اشکالات بنیادین غرب را بیان کنیم؛ خود غربیها بهتر از ما این اشکالات را بیان میکنند.
اگر بخواهید چالش اصلی علوم انسانیِ سکولار را در شرایط امروز بیان کنید، این چالش چیست؟
بهنظر من، در حال حاضر چالش اصلی علوم انسانی سکولار، پارادوکسهای جدیای است که بین نظر و عمل در غرب وجود دارد. برای مثال، دموکراسی خوب است اما زمانیکه نتیجه آن به نفع غرب باشد. بنابراین، اگر در بخش کوچکی از فلسطین اشغالی انتخابات آزاد برگزار شد و حماس رأی آورد، این انتخابات برای غربیها قابل قبول نیست! درباره آزادی هم همینطور، یعنی آزادی تا زمانی قابل تحمل است که برای غربیها نفع داشته باشد در غیراینصورت دیکتاتوری را به آزادی ترجیح میدهند. این پارادوکسها، علوم انسانی غربی را بیآبرو کرده است. شما در قضیه اخیر مصر ملاحظه کردید؛ مرسی اشتباهات زیادی مرتکب شد اما باید توجه داشت که او در یک انتخابات آزاد از سوی مردم انتخاب شده بود؛ چگونه میشود که ارتش با چیزی شبیه کودتا او را به زور از قدرت برکنار و زندانی میکند و طرفداران مرسی را در خیابان و در موقع اقامه نماز جماعت به گلوله میبندد اما غربیها نه تنها هیچ اعتراضی به ارتش و مخالفان مرسی نمیکنند، بلکه با آنها نهایت همراهی را هم دارند. در مسئله حقوق بشر هم قضیه همین است. امروز در بعضی کشورهای غربگرا در منطقه خودمان مثل بحرین، حتی الفبای حقوق بشر هم رعایت نمیشود اما هیچ عکس العملی از سوی غربیها دیده نمیشود اما جمهوری اسلامی ایران دائماً بهخاطر گزارشهای دروغ عناصر ضدانقلاب یا به جرم رعایت احکام حقه اسلام تحت فشار است. واقعیت این است که علوم انسانی غربی با این شرایط کنار آمده و به توجیهگر این رفتارها تبدیل شده است. اینها حقایق تلخی است که نباید از کنارشان به راحتی عبور کرد.
تصور بعضی این است که تحول در علوم انسانی مساوی است با بعضی رفتارهای غیرعلمی و افراطی در دانشگاهها؛ نظر جنابعالی درباره این تصور چیست؟
ما به هیچ وجه موافق تندروی در موضوع تحول در علوم انسانی نیستیم. بلکه معتقدیم باید در یک فضای علمی آزاد و با منطقی قوی، گام به گام به سمت تحول رفت. بعضیها فکر میکنند، یک شبه و در اتاقهای در بسته میتوان علوم انسانی را متحول کرد و با بخشنامه آن را به دانشگاه ها قبولاند! خیر؛ اینگونه نیست. ما باید ابتدا از نقد عالمانه و روشمند شروع کنیم و سپس با مشارکت حداکثری اساتید به سمت تولید علم جدید حرکت کنیم. طبیعی است که در فرایند تولید علم اختلاف نظرهایی وجود دارد. وجود این اختلاف نظرها نعمت است. تا اختلاف نظر نباشد، رشد علمی اتفاق نمیافتد. تجربه چند سال کار در این زمینه، به ما میگوید که اکثر اساتید دانشگاهها به اصل تحول بنیادین در علوم انسانی باور دارند. آنها ناکارآمدی علوم انسانیِ فعلی را کاملاً لمس میکنند و حاضرند در یک حرکت معقول و محترمانه برای تحول در علوم انسانی مشارکت داشته باشند. در این چند سال که موضوع برگزاری کنگره بین المللی علوم انسانیِ اسلامی در دستور کار ما قرار گرفته است، میزان استقبال اساتید برجسته دانشگاه فوق انتظار بوده است. البته طبیعی است که یک اقلیتی در دانشگاه ها هستند که نه تنها با این حرکت همراهی نمی کنند، بلکه با توسل به غوغاسالاری، و نفوذ در گلوگاه های مدیریتی، مانع از همراهی حداکثری اساتید نیز می شوند.
از چند سال پیش شورای عالی انقلاب فرهنگی مبادرت به راه اندازی شورای تخصصی تحول در علوم انسانی نموده است، ارزیابی شما از عملکرد این شورا چیست؟
شورای تحول در علوم انسانی که از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی راهاندازی شده، شورای محترمی است؛ بنده برای همه اعضاء این شورا ارزش فراوان قائلم اما واقعیت این است که شورای تحول در علوم انسانی تا الان توفیقی در این زمینه نداشته است. بعد از چند سال برگزاری جلسات پی در پی، امروز آقایان علناً میگویند نمیفهمیم تحول در علوم انسانی یعنی چه! اگر نمیدانید تحول در علوم انسانی به چه معناست، پس چرا اجازه نمیدهید کسانی که می فهمند کارها را انجام دهند؟ خیلی جالب است که پیشنهاد تأسیس پژوهشگاه مطالعات راهبری برای علوم انسانی به شورای عالی انقلاب فرهنگی داده شده است. آیا حقیقتاً مشکل ما فقدان پژوهشگاه مطالعات راهبردی برای تحول در علوم انسانی است؟ این همه پژوهشگاه و مرکز تحقیقات داریم که از گروه مطالعات راهبردی نیز برخوردارند، چرا در این دو سال گذشته که دولت عمده بودجههای آنها را قطع کرده و این مراکز را زمینگیر کرده است، از آنها حمایت نشد؟ چرا از همین ها که بعضاً از ظرفیتهای منحصربهفردی برای تولید علم بهرهمندند برای تحول در علوم انسانی استفاده نمیشود؟ آیا ما امروز نمیدانیم که لازمه تحول در علوم انسانی چیست که میخواهیم برای پاسخگویی به این سئوال یک پژوهشگاه جدید راه بینداریم؟ نهایتاً خروجی این پژوهشگاه میشود یک سند که برایش مراسم رونمایی میگیرم و بعد هم فکر میکنیم با تولید یک سند، علوم انسانی متحول شده است!
آیا خود شما درباره چگونگی تحول به یک جمعبندی روشن رسیدهاید؟
نمیتوانم عرض کنم به جمعبندی نهایی رسیدهایم اما صاحب اندیشه نسبتاً پختهای در این زمینه هستیم. در کنگره علوم انسانی اسلامی مقالات معتنابهی از سوی کمیسیونهای تخصصی و شورای علمی به تایید رسیده است که انشاءالله در آینده نزدیک منتشر میشود. بخشی از این مقالات به سئوال چگونگی تحول در علوم انسانی پاسخهای قوی ارائه دادهاند. در گذشته هم در این زمینه کارهای فراوانی شده است. ما امروز درباره چگونگی تحول با ابهام چندانی روبهرو نیستیم. مسئله اصلی، فقدان اراده قوی در بین مسئولان امر، و مهیا نبودن لوازم و اقتضائات تحول است.
بعضی تصور میکنند، علوم انسانیِ اسلامی یعنی استفاده محض از معارف اسلامی در علوم انسانی؛ آیا این تصور را تایید میکنید؟
سادهاندیشی است اگر کسی تصور کند علوم انسانیِ اسلامی یعنی استفاده صرف از علوم نقلیِ دینی آن هم از صفر تا صد در تمامی رشتههای علوم انسانی! ما برای علوم انسانیِ اسلامی یک فلسفه و متدلوژی مشخص داریم که بر اساس مکتب آزاداندیشی، نه تنها با انحصارگرایی در قبال منابع معرفت به جد مخالف است، بلکه باب بهرهگیری منطقی از همه منابع معرفتی از جمله منبع وحی را باز میکند. توضیح علمی درباره این موضوع فراتر از ظرفیت یک مصاحبه است. تفصیل این بحث را میتوانید در شمارههای گوناگون فصلنامه صدرا و سایر منشورات مرکز پژوهشهای علوم انسانیِ اسلامی صدرا ملاحظه بفرمایید.
فلسفه بینالمللی شدن کنگره علوم انسانیِ اسلامی چه بوده است؟
حقیقت این است که ما در موضوع تحول در علوم انسانی تنها نیستیم. امروز تحول در علوم انسانی نه تنها در کشورهای اسلامی، بلکه در غرب نیز طرفدار دارد. سال گذشته که نخستین کنگره بینالمللی علوم انسانیِ اسلامی برگزار شد، شاهد حضور اساتید برجستهای از کشورهای مختلف بودیم که اگر نگویم از متفکران ایرانی در موضوع تحول جدیتر و مصممتر نبودند، از ماها در این زمینه عقبتر نبودند. بعضی از این اساتید مسلمان هم نبودند اما به علوم انسانی رایج نقدهای اساسی داشتند و بخشی از این نقدها را در کنگره مطرح کردند. حتی انجمنی در مالزی تشکیل شده که منتقدین علوم انسانی غربی در آن جمع شدهاند و هر سال با هم درباره تحول در علوم انسانی هماندیشی میکنند. ما هم به این انجمن پیوستهایم و بحثهایی را با اعضاء انجمن آغار کردهایم. البته باید اذعان کرد که از جهت علمی، اندیشمندان ایرانی از همه جلوترند. ما به برکت انقلاب و به ویژه تقویت حوزههای علمیه، حرفهای فراوانی داریم که به دلیل عدم همزبانی با بسیاری از متفکران دنیا- اعم از مسلمان و غیرمسلمان- این حرفها از قلمرو فارسی زبانها خارج نمیشود. در ترجمه هم ضعیف هستیم. به عبارت دیگر، هنور جریان ترجمه از زبان فارسی به زبانهای رایج دنیا شکل نگرفته است. بههرحال باید توجه داشت که قضیه تحول در علوم انسانی روز به روز طرفداران بیشتری در دنیا پیدا میکند و بینالمللی شدن کنگره علوم انسانی نیز از این باب است که بتوانیم با متفکران غیرایرانی تعامل علمی داشته باشیم.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، آرمان وحدت حوزه و دانشگاه مطرح بوده است. در یکی- دو دهه گذشته بحث اسلامی شدن دانشگاه ها هم اضافه شد، چه نسبتی بین وحدت حوزه و دانشگاه و اسلامی شدن دانشگاهها با تحول بنیادین در علوم انسانی وجود دارد؟
مغز و گوهر موضوع وحدت حوزه و دانشگاه و یا اسلامی شدن دانشگاهها، همین تحول بنیادین در علوم انسانی است. حوزه و دانشگاه قرار نیست با سمینارهای تشریفاتیِ سالانه با هم متحدد شوند؛ اتحاد حوزه و دانشگاه یک مسئله صد در صد محتوایی است. حوزه و دانشگاه میبایست در جهانبینی، و سپس در جهتگیری و متدلوژیِ علم با هم به وحدت نظر برسند. متأسفانه ما سالهاست که با چنین وحدتی فاصله داریم. مراکزی هم که رسماً برای پیگیری وحدت حوزه و دانشگاه ایجاد شدند نیز از مسیر اصلی خود منحرف شدهاند و مشغول کار دیگری هستند. در ماجرای اسلامی شدن دانشگاهها هم متأسفانه با بدفهمی روبرو بودهایم؛ بعضی با تقلیل دادن اسلامی شدن دانشگاهها به تفکیک جنسیتی و موضوعاتی از این قبیل، به این آرمان خیانت کردند. اسلامی شدن دانشگاهها یعنی باز شدن چتر جهانیبینی و ارزشهای اسلامی بر سر علوم و در رأس همه، علوم انسانی و اجتماعی. البته موضوع رعایت احکام شرعی و شکلگیری فضای اخلاقی و معنوی در دانشگاهها هم مهم است لکن این فضا لزوماً با ایدههایی نظیر تفکیک جنسیتی و غیره بهوجود نمیآید. ضمن آنکه باید توجه داشت، اگر تفکر به نحو طبیعی و فرایندی تغییر کرد، رعایت احکام و ارزشهای اخلاقی در فضای دانشگاهها به طریق اولی مورد توجه قرار میگیرد.
بهنظر میرسد در کنگره بینالمللی علوم انسانیِ اسلامی حضور فضلای حوزههای علمیه از اساتید دانشگاهها پررنگتر است، این را قبول دارید؟
بله قبول دارم. حوزههای علمیه در این موضوع پیشتازند. انتظار هم همین است. بحمدالله حوزههای علمیه به برکت انقلاب و هدایتها و حمایتهای رهبر بزرگوار انقلاب طی 15 سال اخیر با رشد جهشی روبرو بودهاند و روشن است که از استعداد بالایی برای تحول آفرینی در علوم انسانی موجود برخوردارند. واقعیت این است که مبانی و پایههای علوم انسانی جدید بدون نقش آفرینی علمی حوزهها شکل نخواهد گرفت لذا بهطور طبیعی فضلای فکور و دلسوز حوزه باید در این مرحله با تمام توان به صحنه بیایند. بهنظر من، ما امروز تنها از سی درصد ظرفیت واقعی حوزه برای این امر استفاده می کنیم. ظرفیت حوزه در موضوع تحول در علوم انسانی خیلی بالاتر از اینهاست. با اینحال، هنر ما باید این باشد که گام به گام فضای گفتوگو و تعامل علمی میان اساتید و پژوهشگران حوزه و دانشگاه را گسترش دهیم.