دسته‌ها
اخبار

مهم ترین رسالت مکتب آزاداندیشی، مبارزه با انحصارگرایی معرفتی و جریان خطرناک تحجر است

 13920723000364_PhotoL

متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی در نخستین نشست «مکتب آزاداندیشی» در دانشگاه تهران

مورخ 92/7/28

مهم ترین رسالت مکتب آزاداندیشی، مبارزه با انحصارگرایی معرفتی و جریان خطرناک تحجر است.

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث امروز من، عمدتاً حول مفهوم و مختصات «مکتب آزاداندیشی» است. «مکتب آزاداندیشی» در یک بیان کلی، یعنی روشی جامع برای تفکر صحیح درباره هستی، انسان و جامعه انسانی. از زمانی که یک انسان به بلوغ فکری می رسد، مهم ترین دغدغه اش این است که بداند کیست؟ از کجا آمده است؟ به کجا آمده است؟ چگونه آمده است؟ باید چه کار بکند؟ به کجا می رود؟ و دهها سئوال مهم دیگر از این قبیل. انسان به طور ذاتی، همواره به دنبال یافتن پاسخ های درست و اطمینان بخش به این نوع پرسش هاست. البته در دنیای امروز، سبک زندگی غربی، کاری کرده است که انسان ها خیلی زود این سئوالات را به فراموشی بسپارند و مشغول بازی زندگی شوند. به تعبیری دیگر، سبک زندگی غربی، انسان را درباره خود واقعی اش دچار فراموشی می کند چنانکه ممکن است این فراموشی تا پایان عمر یک انسان باقی بماند. علت قضیه هم روشن است؛ سبک زندگی غربی در بستر این اندیشه باطل شکل می گیرد که «قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر» یعنی آنها  گفتند چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست؛ گروهی از ما می میرند و گروهی جای آنها را می گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی کند.» با این اندیشه، طبیعی است که بین انسان و حیوان از جهت هدف زندگی تفاوتی نیست. غربی ها تا این حد زندگی انسان- که خداوند درباره انسان خطاب به فرشتگان می فرماید « انی جاعل فی الارض خلیفه» من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد- را پوچ و بی ارزش می کنند. البته توجه بفرمایید، اگر انسان غربی از زندان سبک زندگی خود خارج شود و بخواهد برای این سئوالات مهم جواب پیدا کند، با این فلسفه های غربی، جز اضطراب فکری و نیهیلیسم، چیزی عائد او نخواهد شد. فلسفه های غربی که محصول روشنفکری سکولار است، به دلیل اتکاء به یک منبع معرفتی ضعیف و کنار گذاشتن سایر منابع معرفتی، اساساً قادر به پاسخگویی به سئوالات اساسی بشر نیستند و او را همواره در سرگردانی قرار می دهند. سرگردانی ای که راه علاج آن، همان خودفراموشی و فرو رفتن در لجن زار سبک زندگی غربی است. در نقطه مقابل، مکتب آزاداندیشی که مولود اسلام است، نه تنها کمک می کند تا بشر دائماً به پرسشگری درباره هستی و خود بپردازد، بلکه روش صحیحی را هم برای یافتن پاسخ های اطمینان آور و یقین زا به او ارائه می دهد. این جمله نورانی امیرالمومنین امام علی (ع) که می فرمایند، کار پیامبران خدا (ع) این است که «یثیروا لهم دفائن العقلول» بر همین واقعیت حکایت دارد. پیامبران الهی آمده اند تا در انسان یک انقلاب فکری بوجود بیاورند نه اینکه بیایند و باب تفکر و خردورزی را در انسان مسدود کنند. از طرف دیگر، سبک زندگی اسلامی بر خلاف سبک زندگی غربی، هوشیار کننده است؛ یعنی تلاش می کند تا انسان در هیچ شرایطی دچار غفلت های عمیق که از آن می توان به «مرگ خودِ واقعی انسان» در شرایط حیات حیوانی تعبیر کرد، نشود. اسلام به دنبال خارج کردن انسان از تاریکی ها و نورانی کردن اوست «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور» این، یعنی عالی ترین کمالی که می توان برای انسان متصور شد و رسیدن به این مقصد جز با آزادی از غل و زنجیرهایی که اندیشه های مادی به پای انسان بسته اند ممکن نیست. امروز بشر غربی خیال می کند که آزاد است؛ آزادی از چه چیزی؟! آن آزادی ای که اندیشه غربی برای انسان به سوغات می آورد عین اسارت و بردگی است لکن انسان مدرن به دلیل مسکرات قوی ای که به او خورانده اند، قادر به درک اسارت و بردگی خود نیست. پس «مکتب آزاداندیشی» یعنی روشی جامع برای شناخت صحیح. حال ممکن است این سئوال برای برخی ایجاد شود که چرا می گویید «مکتب»؟ به نظر من پاسخ روشن است، مکتب آزاداندیشی نه تنها مجموعه تعالیمی برای درست اندیشیدن است، بلکه طرز تفکر و سلوک فکری انسان مسلمان را نیز شکل می دهد؛ البته همانطور که اشاره کردم، مکتب آزاداندیشی، خود مولود مکتب عظیم اسلام است. برای فهم این واقعیت، باید نسبت اسلام با تعقل و خردورزی را درک کرد. عقل در اسلام یک منبع برون دینی نیست بلکه یک منبع کاملاً درون دینی است. این سخن بی ربطی است که بعضی ها آمده اند عقل و دین را در برابر هم قرار داده اند؛ ممکن است این موضوع درباره مسیحیت تحریف شده صحت داشته باشد، اما کسی که با الفبای اسلام آشنایی داشته باشد، تایید می کند که عقل، خود یک منبع دینی است و نتایجی که از تعقل حاصل می شود، نه تنها برای انسان مسلمان حجت است، بلکه برای او تکلیف آور هم هست. این، شامل هم عقل برهانی و کلی است و هم عقل جزئی و تجربی.

بحث دیگر من، درباره آن اتفاق ممتازی است که در مکتب آزاداندیشی می افتد. باید توجه داشت، مأموریت مهم مکتب آزاداندیشی، مقابله با انحصارگرایی معرفتی است. این انحصارگرایی بر مبنای جهان بینی الحادی و توسط روشنفکری سکولار بوجود آمده است. ما برای شناخت هستی که انسان هم جزئی از آن است، منابع معرفتی متعددی را در اختیار داریم. منبع تجربه، منبع عقل برهانی، مبنع شهود، و منبع وحی که از سایر منابع ارزشمندتر و کارآمدتر است. روشنفکری سکولار، منبع تجربه را که مبتنی بر اصالت فهم حسی است، بر همه منابع مسلط کرده و معتقد است که تنها منبع معتبر برای شناخت هستی، همین منبع است. بر این اساس، سایر منابع از دسترس بشر دور نگه داشته می شوند و حتی تلاش می شود تا این منابع، در نقطه مقابل عقلانیت قرار گیرند. مکتب آزاداندیشی در برابر این انحصارگرایی نامعقول که محصول نگاه مادی به زندگی انسان است، می ایستد و می گوید، همه منابع معرفتی، من جمله منبع تجربه، باید در فرایند شناخت، معتبر شناخته شوند و از آنها، متناسب با جایگاه و ارزشی که دارند به بهترین نحو استفاده شود. این استفاده، گاهی مرحله ای و بر اساس مراتبی است که می توان برای منابع معرفتی در نظر گرفت، و گاهی تعاملی است؛ یعنی این منابع در یک تعامل و هم افزایی به شناخت انسان کمک می کند که برجسته ترین خدمت آزاداندیشی به شناخت، همین ارائه روش شناسی شناخت بر اساس تعامل منابع معرفتی است که بحث آن مفصل است.

در مکتب آزاداندیشی، تهذیب نفس و خودسازی به هموار شدن مسیر شناخت و برداشته شدن موانع کمک می کند. باید توجه داشت، در مکتب آزاداندیشی، شناخت درست،  منوط به داشتن قلبی پاک و صیقلی است؛ اگر قلب، ناپاک و چرک آلود بود، انسان از شناخت واضح و عمیق مسائل محروم می ماند. بنابراین، دوری از گناه و تطهیر قلب، بر اساس دستورات شرعی، یک بخش مهم و اصیل در متدلوژی ای است که برای شناخت عالَم از سوی مکتب آزاداندیشی ارائه می شود. طهارت قلب نه تنها یک قاعده روشنِ عقلی برای فهم بهتر است، بلکه یک اصل اعتقادی تجربه شده هم به شمار می رود، اصلی که معتقد است « العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» یعنی علم نوری است که خداوند بر قلب کسی که بخواهد می تاباند و طبیعی است، کسی می تواند این نور را دریافت کند که قلب خود را که وسیله دریافت این نور است، سالم و طاهر نگه داشته باشد. در چنین شرایطی، روشن است که اساساً زمینه رویش تفکرات کثیفی نظیر تفکرات ماکیاولیستی در مکتب آزاداندیشی وجود ندارد. مکتب آزاداندیشی بر خلاف روشنفکری سکولار، محال است انسانی را به عمل غیرانسانی و غیر اخلاقی ترغیب کند چراکه شالوده آن بر حق و صدق ریخته شده است.

ما معتقدیم که علوم انسانیِ اسلامی، ثمره و میوه مکتب آزاداندیشی است. با این وصف، قدرت و کارایی علوم انسانیِ اسلامی دهها برابر و بلکه در حد غیرقابل تصور، بالاتر از علوم انسانیِ سکولار و غربی است. همانطور که عرض کردم، علوم انسانی اگر بخواهد مسائل فکری انسان را از صحنه زندگی انسان ها پاک نکند و پاسخ درخوری برای آنها داشته باشد، و این پاسخ ها، سرجمع انسان و جامعه انسانی را به رشد و تعالی حقیقی برساند، باید خود را از انحصارگرایی موجود که نوع خطرناکی از تحجر است، آزاد کند. البته این یک واقعیت تلخ است که علوم انسانی در کشور ما از تراز علوم انسانیِ غربی نیز پایین تر است و به تقلید کورکورانه از نظریات سُست غربی تبدیل شده است. امروز، تحول بنیادین در علوم انسانی، یعنی پایان دادن به یکصدسال تقلید شبه علمی اما جاهلانه در ایران. آنهایی که مخالف تحول در علوم انسانی هستند و مدافع علوم انسانیِ فعلی هستند، در حقیقت، مدافع تقلید و سرسپردگی فکری هستند. البته روشن است که استمرار تقلید برای غربی ها و غربزنده ها پُرفایده است. اگر ملتی از امکان تفکر حقیقی درباره خود محروم شد، بهترین طعمه برای بلعیده شدن توسط قدرت های سلطه گر است و امروز غربی ها می خواهند ما را در حد یک طعمه لذیذ حفظ کنند.

روشن است که مکتب آزاداندیشی با تحجر دشمنی دارد. چه تحجر و دگم اندیشی مدرن که محصول فلسفه های مادی است و چه تحجر سنتی در جوامع اسلامی که از سویی محصول عدم درک صحیح اسلام و از دیگر سو، مشترکاً محصول مثلث جهل، تکبر و لجاجت است. آزاداندیشان با هر اندیشه ای که بخواهد به اسم دین، قلمرو عقل را تنگ کند، به جد مخالف اند و معتقدند که این نوع از اندیشه، محصول عدم فهم صحیح مغز و گوهر اسلام است. باید توجه داشت که در شرایط تضعیف علوم عقلی، باب ظهور انواع انحرافات، بدعات ها و رویکردهای وهن آمیز به اسلام باز می شود، و کسانی که امروز به اسم اخباریگری، مکتب تفکیک، عرفان های بی مبنا و امثال اینها، به دنبال کاهش حضور عقل فلسفی در میدان دینداری هستند، دانسته یا ندانسته، بیشترین مساعدت را به تضعیف دین و دینداری می کنند.

در مکتب آزاداندیشی، علاوه بر بُعد فکری، شاهد حضور یک بُعد قوی اجتماعی هم هستیم که نتیجه همین تفکر درست است. اصولاً آزاداندیشان نسبت به مسائل عینی جامعه خود بی تفاوت نیستند. شما در بین آزاداندیشان کسی را پیدا نمی کنید که بر سر حق و حق طلبی و مبارزه با ظلم و ستم با کسی معامله کند. نورانی کردن جامعه که هدف غایی اسلام است، جز با ایجاد یک جامعه و دولت اسلامی که اساس آن عدالت گرایی و رفع ظلم است، محقق نمی شود و طبیعی است که آزاداندیش، کسی است که بر سر ایجاد یک جامعه اسلامی و استقرار دولت اسلامیِ صالح دائماً تلاش می کند. اگر در تاریخ معاصر کشورمان گشتی بزنید، به وضوح در می یابید که آزاداندیشان غالباً در جهت برقراری خواست مردم ایران که چیزی جز اسلام خواهی نبوده و نیست، تلاش کرده اند و حتی در این زمینه با شدید ترین برخوردهای روشنفکران غربزده که رسالتی جز وابسته نگاه داشتن ایران به دولت های سلطه گر غربی نداشته اند، مواجه شده اند. نمونه بارز این آزاداندیشان، شیخ فضل الله نوری و سید حسن مدرس هستند که هر دوی این ها برای حفظ عزت و استقلال کشور و جاری و ساری شدن احکام مترقی اسلام و مبارزه با غربزدگی که حقیقتاً روی دیگر استبداد و دیکتاتوری است، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. چه کسانی زیر چوبه دار شیخ فصل الله نوری در میدان توپخانه تهران کف و سوت زدند؟ مگر شیخ فضل الله چه می گفت؟ چه کسانی با شهید مدرس دعوا داشتند؟ این ها همان روشنفکرانی بودند که معتقد بودند پیشرفت ایران چیزی جز غربی شدن نیست و لذا ایرانی باید از فرق سر تا نوک انگشتان پا، غربی شود. این یک واقعیت است که هر جا در تاریخ معاصر ایران، صحبت از یک عهدنامه ننگین، سرقت اموال و دارایی های ملت و به طور کل، هر دسیسه ای علیه ملت ایران است، نام چند روشنفکر غربزده هم به عنوان محور آشکار و پنهان ماجرا در میان است و هرجا صحبت از مبارزه برای رفع وابستگی و پایان استبداد، خودکامگی و ظلم است، نام دهها روحانی آزاداندیش و جان به کف مطرح است که دوشادوش توده مردم برای احقاق حقوق ملت تلاش می کنند. مرور تاریخ از پشت عینک خدمت و خیانت بین، موضوع مهمی است که می تواند واقعیت های فراوانی را درباره مکتب آزاداندیشی افشا کند و امیدوارم به زودی فرصت این مرور تاریخی فراهم شود. صحبت از صفحات کمتر معرفی شده تاریخ معاصر ایران، به ویژه برای شرایط امروز کشور که شاهد مواجهه دوباره جریان روشنفکری سکولار و جریان آزاداندیشی اسلامی هستیم، می توان ثمرات زیادی را خصوصاً برای جوانان فرهیخته کشورمان داشته باشد.

قبل از شروع سخنرانی، یکی از دانشجویان محترم درباره فراهم نبودن زمینه مساعد برای برگزاری کرسی های آزاداندیشی مطالبی گفتند و من هم قول دادم چند جمله ای در این زمینه عرض کنم. ملاحظه بفرمایید، بحث من در این نشست فراتر از وجود یک تریبون صرف برای طرح آزاد مباحث است اما باید عرض کنم که از نظر اسلام و به تبع آن، انقلاب اسلامی، هیچ خط قرمزی برای طرح اندیشه های گوناگون وجود ندارد. ما از تشکیل کرسی های آزاداندیشی و مناظره کاملاً حمایت می کنیم و معتقدیم تنگ نظری های مدیریتی، یا اتخاذ رویکرد امنیتی در این زمینه باید از بین برود. ما هیچ هراسی از مناظره آزاد و علمی نداریم؛ در گذشته بارها از تیپ های روشنفکر برای مناظره درباره مسائل اساسی دعوت کرده ایم ولی هربار آنها با طرح بهانه های واهی از حضور در مناظره طفره رفته اند. واقعاً اگر حرف قابل دفاعی برای گفتن دارند، بیایند و در مناظره ها شرکت کنند. اینکه بعضی ها بروند در دانشگاه های اروپایی و امریکایی بر روی مبل لم بدهند و علیه قرآن و وحی بیانیه صادر کنند، هیچ هنری نیست. این روشنفکرانی که شکم های خود را از پول سرویس های جاسوسی هر روز فربه تر از قبل می کنند، برای مناظره با متفکران اسلامی در کشور یا خارج کشور با هیچ مانعی روبرو نیستند اما از حضور در مناظره و بر ملا شدن پوچی مدعیات خود هراس دارند بنابراین ترجیح می دهند به بیانیه دادن های سیاسی ادامه دهند. بهرحال کار علمی با بیانیه صادر کردن و پروپاگاندا جور در نمی آید. من در اینجا یک حرفی دارم و آن این است که تا الآن این نیروهای فکری انقلاب و اساتید متعهد بوده اند که اجازه صحبت به آنها داده نشده است؛ نه در دانشگاه ها و نه در رسانه های فراگیر. در واقع، این آقایان روشنفکر، آنها را خفه کرده اند. هر بار با برچسب زنی و غوغاگری اجازه نداده اند که در دانشگاه ها و محافل علمی درباره حقایق صحبت شود. روشن است که با ایجاد خفقان نمی توان جلوی رشد تفکر ناب اسلامی را گرفت. بگذارند حرف های ناگفته درباره اسلام گفته شود، آنها هم حرف های تکراری خود را بگویند؛ خود دانشجویان می توانند درباره این حرف ها به قضاوت بنشینند. حالا که دولت جدید آمده و مدعی باز شدن فضای دانشگاه ها برای بحث های انتقادی است، ما دوباره آمادگی خود را برای مناظره های آزاد اعلام می کنیم و امیدوارم این پیام به گوش مسئولین وزارت علوم برسد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.